تابوی پان ترکها در هم شکست

میخواستم ببینم حرف حسابشان چیست!؟ به زور توانستم تلوزیونشون رو تو اینترنت پیدا کنم بله خود احمد اوبالی یا همون حسین عبداللهی نقده بود دیدم داره از حماسه ترکها وتظاهرات میلیونی و فجایع وقتل عامهای چند ده نفری صحبت میکنه .

گوناز تی وی : بله هم اکنون خبر رسید که حدود ۱۱ هزار نفر از غیئر مردان ترک در بازار به محاصره نیروهای امنیتی درآمده اند و در جلو استانداری تیر اندازی شده وتعداد زیادی از مردم کشته یا زخمی شده اند ملت بپا خواسته هیچ نیرویی توان مقابله را ندارد انقلاب ملت آذر بایجان در دفاع از زبان خود رژیم را به وحشت انداخته نیروهای نظامی بدانند بعد از پیروزی ملت به سراغ آنان خواهد رفت. (سرودهای حماسی پخش میشود وای خدا چه جوی ..!!!) 

زود زنگ زدم به دوستم در مغان الو ... !سلام....!چه خبر تظاهرات به کجا کشیده خیلی اوضاع قاطیه؟؟

.....: چی میگی بابا هیچ خبری نیست اصلا هیچ تظاهراتی برگزار نشد کدوم اوضاع کدوم ...

 به دوتا از دوستام توی تبریز زنگ زدم . الو سلام خوش بش اون بش...! چهخبر میگن باز تبریز به هم خورده آمار کشته ها چند نفره ؟

....:نه بابا این خبرها نیست یه چند نفر میخواستن بیان بیرون جم بشن که به هم زدن و همه فرار کردند

دوست دیگه: کی میگه کشته بابا ما اصلا صدای تیر نشنیدیم(البته این نمیتونه دلیل خوبی برای عدم تیر اندازی باشه ولی لااقل در یک منطقه مهم وبزرگ مثل اطراف دانشگاه صدایی نمیومده )

از نقده هم خبر رسید که کسی به خیابان نرفت واتفاق خاصی نیافتاد مردم خیلی مواظب بودند که بچه ها به خیابان نروند چونکه سال قبل در بین مردم معترض به روزنامه ایران هم تیر اندازی شده بود.

 

بله بالاخره تابوی پان ترک در هم شکست و تو این بین این مردم هستند که ترسیدند و از خدا برای این ترسوها طلب .....کردند.

سکولار نمی تواند انقلاب کند

وقتی پای ایمان، عقیده، اعتقاد، شهامت و شهادت پیش می‌آید نیروهای سکولار حرفی برای گفتن ندارند. آنها هیچگاه به شهادت اعتقاد نداشته و نخواهند داشت به همین دلیل نمی‌توانند سر از کار بچه‌هایی در بیاورند که جان بر سر پیمان می‌گذارند. گوشهایت را کمی از زندگی روتین بدون هیجان دور کن صدایی را می‌شنوی که با تو به نجوا می‌گوید:

در جهان رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی‌شود.

افشای فساد اخلاقی مدیر شبکه گوناز تی وی زمان اقامت در نقده

 

بنابه گزارش رسیده از نقده درپی تحقیقات خبرنگار سلدوز درباره سوابق مدیر شبکه گوناز تی وی آقای حسین عبدالهی (احمد اوبالی) قبل از فرار از ایران وتاسیس شبکه ماهواره ای ،در روستای کهل این شهرستان مبادرت به انجام اعمال منافی عفت و تشکیل جلسات شرب خمر باعده ای از اوباش مینموده است واز این بابت پرونده سیاهی را به دنبال خود میکشد .در پی این تحقیقات که از منابع محلی انجام شد مطلع شدیم که شخص مزبور مبادرت به انجام اعمال جنسی میکرده ودر بسیاری از موارد مفعول واقع شدن وی بارز وقابل کتمان نیست  این در حالی است که یکی دیگر از رهبران پان ترک سالها قبل به دنبال شرب خمر دستگیر ودر ملاءعام شلاق خورده است جای سوال این است که چه کسانی وبا چه اهدافی به دنبال مطرح کردن چنین اشخاص پستی برای رهبری جریان ترک میباشند .

احتمال سوء استفاده حزب دموکرات ازحوادث 1تا4 خرداد

 

طبق اطلاعات رسیده سال قبل حدود ۳۵۰ نفر از اکراد نقده به صورت مسلح در میدان ژاندارمری نقده آماده کشتار شیعیان تورک نقده بودند که به همت نیروی زمینی سپاه غائله در ابتدا خنثی وتعداد زیادی از افراد دستگیر شدند . علت اصلی این حرکت استفاده حزب دموکرات از تشنج پیش آمده در شهر و سوءاستفاده از موقعیت متزلزل شهرها بوده است

تهدید فعالین سیاسی منطقه از سوی عناصر پان ترک

تهدید فعالین سیاسی منطقه از سوی عناصر پان ترک

با نزدیک شدن به سالگرد اعتراضات مدنی مردم آذربایجان به نشریه ایران جمعه عناصر پان ترک در شهرها با فعالیت شدید مضاعف در صدد به هم ریختن آرامش منطقه واحیانا به آتش کشیدن کتابخانه ها ومدارس شهرها هستند به دنبال این در بعضی از تماسها با افراد مذهبی سیاسی آنها را تهدید به همراهی  یا احیانا سکوت در مقابل این مساله نموده اند تماسهای ناشناس زیادی طی این هفته با افراد شده و آنها را دعوت به همراهی یا احیانا حداقل موضع گیری خنثی در قبال این جریان معاند نموده اند.

تاملی در باب هویت پان ترکها

بیز کیمیک؟ اونلار کیمدیلر؟ /تاملی در باب هویت پانترکها

هیچ جریان اجتماعی،سیاسی، فرهنگی را نباید جزئی دید بلکه آن را باید در سیستم کلان خودش و گستره تاریخی و جغرافیایی عصری که در آن می زید، به نظاره نشست.
جریانهای هویت جویانه قومیتهای غیر فارس ایرانی و همینطور جریانهای پان(که دو جریان ذاتا" متفاوت هستند) هم از این قائده مستثنا نیستند.
نفوذ جریان پانفارس در لایه های عمیق حکومت جمهوری اسلامی نقطه ای است که محل اعتراض تمام قومیتهای ایرانی را بر انگیخته است.قومیتهایی که خود صاحب انقلابند و امام(ره) را استمرار بخش حرکت انبیا میدانند و شهدای انقلاب و جنگ را پیروان شهدای صدر اسلام میشمارند.
بهشت زهرای ارومیه و تهران و نیشابور و زاهدان و ملایر و کاشان و ... همه رنگ و حس یکسانی دارند...
سلدوز هم در این میان بی نصیب نمانده و بهشت زهرایی به وسعت 700 شهید دارد...یاد شهید قاسم ریش سفید به خیر!
انقلاب اسلامی ایران حول سه محور آزادیخواهی، عدالت طلبی و معنویت جویی شکل گرفت.
انحرافاتی که در دهه هفتاد در سیاستهای کلان جمهوری اسلامی شکل گرفته باعث فعال شدن دو جریان شده است:
اول: جریان اعتراضی فرهنگهای اصیل ایرانی که انقلاب ایران بر دوش آنها استوار شده و به فرهنگی به نام فرهنگ انقلاب اسلامی منجر شده است
دوم: جریان پانهای غیر فارس(پانفارسها چندین سال قبلتر در داخل حکومت فعال گردیده اند) از قبیل پان عربها، پانترکها، پانکردها و ...
در حرکتهای هویت جویانه مردم آذربایجان که به شدت توسط جریانهای پانترک مورد سوءاستفاده قرار گرفت جدال این دو جریان را مشخص کردن سمت و سوی حرکت به راحتی میشد تشخیص داد.
پانترکها قاسم ریش سفید را شهید نمیدانند زیرا که امام او را مسلمان و مومن نمیشمارند!
پانترکها بازماندگان حرکتهای مارکسیستی و یا لیبرالی و یا ناسیونالیستی تاریخ تاریک ایرانند که با خورشید انقلاب ایران در هم شکسته شد.
کینه دیرینه آنان با انقلاب ایران و امام شهدا دیرینه است! باور ندارید؟ متن زیر را که از یکی از سایتهای دوستان پانترک نقل میشود، ببینید:

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
بوي انقلاب ميايد٫ از کدام سو و به کدام طرف؟
بوي انقلاب ميايد٫ از کدام سو و به کدام طرف؟
بالاخره دانشجويان از راه امام خسته شدند و دنبال راهي ديگر هستند.
سالها از فعاليت نفوذيهاي چپ و راست و ميانه آيت الله خميني در دانشگاهها و مراکز عالي ميگذرد. سالهايي که در شکل گيري انقلاب ۵۷ نقش موثري داشتند. چرا که مغزهاي متفکر و زبانهاي گوياي جامعه را همراه خود کرده بودند. دانشجوها در راهي افتاده بودند که راه و خط امام نام گرفته بود. ميبينيم که اين نفوذيها تا چه حدي آرزوهاي رهبر به ظاهر ديني خود را برآورده کردند٫ آنگونه که خود باورش نميشد به حکومت رسيده است.{!!!!!!}
اکنون پس از چند دهه٫ دانشجويان جديد با راه و رسم آيت الله خميني چندان همعقيده نيستند. حتي به جرات ميتوان گفت اکثرا (بيش از دو سوم) با آن مخالفند.{!!} اينروزهاست که بايد حواس همه جمع باشد.
رفته رفته موج تظاهرات و اعتراضهاي دانشجويي فراگير ميشود. هر دانشگاهي با کوچکترين بهانه تبديل به تريبون دانشجويان ميشود. مشکلات درسي٫ انضباطي٫ برخوردهاي غير قانوني٫ نيروهاي فشار و غيره تنها بهانه هايي هستند براي بيرون ريختن عقده هاي چندين ساله.
رژيم نيز اين را خوب فهميده است که اگر دانشجويان به اتحاد برسند انقلاب ديگري شکل خواهد گرفت.
آن لطيفه اي را که به آيت الله خميني منسوب کرده اند يادآوري مينمايم که٫ امام گفته است: انقلاب ما انفجار نور بود٫ خدا کند انفجار ديگري رخ ندهد.
بلي٫ به شرايطي رسيده ايم که نور با قدرت انفجار بيشتري در گلوي مردم فشرده شده است. هر چه فشار و اجبار از سوي رژيم بيشتر ميشود٫ قدرت انفجاري اين نور نيز بالاتر ميرود.
بهتر است آينده را اينگونه ترسيم کنيم:
دانشجويان بالاخره فهميدند که آيا انتخابشان صحيح بوده است يا ...
دانشجويان بالاخره پشيمان ميشوند
دانشجويان بالاخره بر ترس پوشالي غالب ميايند
دانشجويان بالاخره فرياد اعتراض سر ميدهند
دانشجويان حرف خود را به کرسي خواهند نشاند
دانشجويان بعدها خواهند فهميد که آيا انتخابشان صحيح بوده است يا ...
آيا دانشجويان مطمئن هستند که راه خود را (راهي صحيح و واقعي) انتخاب کرده اند؟ آخر اين جمله مشهور است که: خيليها ميدانند چه نميخواهند ولي نميدانند چه ميخواهند!!!
دانشجويان آذربايجان با حمايت از يکديگر و نيز اعلام حمايت از دانشجويان ملل مختلف مانند هميشه راهبر اينگونه تحرکات هستند٫ اما اين راهبري اکثرا به زيان آذربايجانيها تمام شده است. گذشت و بخشش بيمورد بلاي جان ماست. براي همين هم بهتر است فعالين ملي ما خود را بيشتر به قشر دانشجويي نزديک سازند تا از بروز فاجعه جلوگیری کنند.
>>>>>>>>>>>>>>>
پانترکها کسانی هستند که شبیه ما حرف میزنند و از مشکلات مشترکی سخن میرانند ولی پایگاه گفتمانی و آرمانهای آنها با ما متفاوت است!
شهید باکری در گفتمان آنها یک عنصر نامطلوب است هرچند که دانشجو بوده و ترک زبان بوده! و همینطور ثقه الاسلام و ستارخان باقرلار خان و شهریار!
آنها هیچوقت به علامه جعفری و علامه طباطبایی افتخار نمیکنند ...
آنها آتاتورک را به رهبری خود برگزیده اند و ما امام خمینی را! همانند فارسهای اوایل اسلام که در بین سلسله ساسانیان و ائمه اطهار به دو دسته تقسیم شدند.
پانفارسها دشمن آشکار مایند و پانترکها دشمن پنهان ما و جالب اینکه هر دو از آبشخور مشترک سیاسی مدرنیته سیراب میگردند!
چه میتوان کرد؟ آیا راهی جز سوختنی ققنوس وار وجود دارد؟
شهید علمی! اویان! فتنه ای دیگر در پیش است!:
سلدوز سنی گورمور، ولی سن!
گوندوز گئجه چارداخلارا چایلارا باخارسان!

اطلاعیه انصار حزب الله تبریز راجع به تحرکات اخیر پان ترکها

هوالعزیز

اطلاعيه

اينک که انقلاب اسلامي ايران با گذراندن صدها بحران و برهه هاي خطرناک موفق گرديده است تابه قله هاي رفيع علوم پيشرفته جهان دست يابد و کشور ايران اسلامي را با مردمان سلحشورش بستر ساز و مقدمه ساز ظهور حضرت مهدي (عج) نمايد ،جبهه صهيونيسم جهاني (دجال) که پيش بيني اين جبهه در بسياري از روايات وارد شده است، مصمّم گرديده است تا  به خيال خام خويش اين بار براي مبارزه با جبهه مهدويّت ، کشور اسلامي ايران را ازبين ببرد. و تنها راه ازميان برداشتن ايران اسلامي را در تفرقه  افکني بين اقوام مختلف ايران دانسته است .با توجه به تدابير مقام معظم رهبري در تحويل سال نوي شمسي مبني بر فرهنگ سازي اتحاد ملي و متوجه نمودن اقشار عامه مردم به توطئه هاي در پيش روي مردم ، با نامگذاري سال 1386 بنام سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي ، بدينوسيله به اطلاع کليه مردم شريف آذربايجان مي رساند که متاسفانه دشمن با نسبت دادن  ضعف ها و قصورهاي برخي مسئولين بي کفايت طي سال هاي اخير، به تبعيض قوميتي  اقدام به اغفال برخي جوانان و نوجوانان نموده و در پي درگير نمودن مردم با نظام مقدس مقدمه ساز ظهور حضرت مهدي (عج) نموده است ، تا با تفرقه داخلي و برهم زدن نظم و امنيت شهرهاي مرزي و غير فارسي زبان بستر توطئه هاي بعدي خويش را محيا سازد.

آنانيکه آنسوي مرزها از پشت دوربين هاي ماهواره اي براي مردم شريف آذربايجان تعيين تکليف کرده و خودشان نيزپشت ميزهاي خودفروشي نشسته و حتي از ترسشان از اتاقهايشان هم بيرون  نمي آيند، بايد بدانند که مردم آذربايجان هرگز آنان را همراهي ننموده و با مقابله با اين توطئه مشت محکمي بر دهان دشمنان حضرت مهدي (عج) خواهند زد.

همچنين ضمن دعوت از عامه مردم به اتحاد عمومي براي ساختن آذربايجاني آباد  با فرهنگ ديرينه خود ، خواستار برخورد امت حزب ا... با اين عناصر خود فروخته مي باشيم.

درپايان انصار حزب ا... آذربايجان شرقي ضمن هشدار قاطعانه به برخي کنسولگري ها که نقش لانه جاسوسي براي بسترسازي اين توطئه ها را ايفا مي کنند ، اعلام مي دارد انصار حزب ا... آذربايجان شرقي آماده برخورد قاطعانه و جواب دندانشکن به ناقضين اتحاد ملي ومزدوران جبهه صهيونيسم مي باشد و در صورت ادامه توطئه گري کنسولگري ها به مسئولين هشدار مي دهد تا خود با برخورد قاطعانه تکليف تسخير لانه جاسوسي صهيونيسم را از امت حزب ا... ساقط نمايد و اعلام مي دارد که با برهم زنندگان نظم عمومي به عنوان عناصر ضد انقلاب برخورد خواهد نمود.  

 

بیاری خدای توانا

انصار حزب ا... آذربایجان شرقی

پیوند بهائیت با صهیونیسم(6)

از نكات مهمي كه شائبه دخالت قدرتهاي استعماري را در ماجراي ايجاد فرقه «بابيگري» و «بهائيگري» به يقين مبدل مي سازد، حضور كنسول روسيه در مراسم اعدام «باب» و درخواست عفو براي اوست. بهاييان مدعي اند وقتي به خواسته كنسول توجه نمي شود و جنازه باب را به خندق مي اندازند، وي نقاش ماهري را به محلي كه جسد باب انداخته شده بود، مي برد و از روي آن تصويري تهيه مي نمايد كه نمونه اي از اين تصوير هم اكنون در محل دفن او قرار دارد. (16)
كينياز دالگوركي در مورد جريان معدوم شدن «علي محمد باب»، چنين مي نويسد:
«(علي محمد) چند ماهي در بوشهر رياضت مي كشيد ولي جرأت اظهاري نكرده. . . پس از دو ماه به طرف شيراز حركت مي نمايد در راه جسته جسته عنوان مبشري را پيش كشيده نيابت امام عصر را اظهار مي نمايد تا به شيراز مي رسد. . . و بعضي مردم عوام را دور خود جمع مي نمايد. . . (علما در مورد ادعاهايش از او سؤال مي كنند و پس از چند چوب خوردن و چند ماه حبس) از شيراز بيرونش مي نمايند. بيچاره عاق پدر و مادر با دست تهي از آنجا به اصفهان وارد مي شود و لابد هزار مرتبه در دلش مرا لعنت كرده و نادم و پشيمان بود. . . همين كه به من اطلاع رسيد )او) وارد اصفهان شده يك نامه دوستانه به (منوچهر خان) معتمدالدوله حكمران اصفهان نوشتم و سفارش سيد را نمودم كه از دوستان من و داراي كرامت است از او نگاهداري شود. . . از بدبختي سيد، معتمدالدوله مرحوم شد. سيد بيچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند، من هم به وسيله ميرزا حسين علي و ميرزا يحيي و چند نفر ديگر در تهران جار و جنجال راه انداختم كه صاحب الامر را گرفته اند، لذا دولت او را. . . به تبريز و از آنجا به ماكو بردند ولي دوستان من آن چه ممكن بود تلاش كردند و جنجال راه (انداختند). . . من بيش از آن چه مي كردم نمي توانستم بكنم. . . به علاوه اگر سيد را در تهران نگاه مي داشتند و سؤالاتي از او مي شد يقين داشتم سيد آشكارا مطالب را مي گفت و مرا رسوا مي نمود. پس به فكر افتادم كه سيد را در خارج از تهران تلف نموده پس از آن جنجال بر پا نمايم. . . پس از كشته شدن سيد خبر آن در تهران به من رسيد و (به)ميرزا حسينعلي(17) و چند نفر ديگر كه سيد را نديده بودند گفتم جنجال بر پا نمايند. . . ».
نكته قابل توجه در ماجراي باب همگامي و وحدت رويه روسهاي تزاري و استعمارگران انگليسي است. اين دو دولت كه در اكثر موارد در ايران با يكديگر رقابت داشتند، به دلايل نامعلوم بر سر مسأله باب با يكديگر به نوعي تفاهم رسيده بودند. هرچند كه بعد از كشته شدن «باب» روسها از انگليسي ها سبقت جستند و با دخالت صريح سفير روسيه در نجات جان «ميرزا حسينعلي نوري» (بهأالله) - كه به خاطر شركت در طراحي توطئه ترور ناصرالدين شاه در آستانه اعدام قرار داشت - و انتقال او به عراق، نزد بهائيان عزيز و محترم تر شدند، تا جايي كه بهأالله به افتخار امپراتور روسيه لوح ويژه اي صادر كرد و پسرش عبدالبهأ رسماً براي روسها جاسوسي مي كرد.
اين وضع تا انقلاب كمونيستي روسيه در سال 1917 ادامه داشت، پس از آن بهايي ها به طور كامل به دامان انگلستان افتادند و تا آنجا پيش رفتند كه همان عبدالبهأ- كه براي روسها جاسوسي مي كرد- به خاطر خدماتش از دولت انگليس لقب «سر» دريافت كرد. البته از سال 868 ميلادي كه ميرزا حسينعلي نوري (بهأ) و همراهانش به «بندر عكا» منتقل شدند، پيوند بهائيان با كانون هاي مقتدر يهودي غرب تدوام يافت و مركز بهائي گري در سرزمين فلسطين به ابزاري مهم براي عمليات بغرنج ايشان و شركايشان در دستگاه استعماري بريتانيا بدل شد. به نوشته فريدون آدميت:
«عنصر بهائي چون عنصر جهود(18)، به عنوان يكي از عوامل پيشرفت سياست انگليس در ايران درآمد. طرفه اين كه از جهودان نيز كساني به اين فرقه پيوستند و همان ميراث سياست انگليس به آمريكا نيز رسيده است»(19).
اين پيوند در دوران رياست عباس افندي (عبدالبهأ) بر فرقه بهائي تداوم يافت.
در كتاب خطابات عبدالبهأ كه در 288 صفحه و در مصر چاپ شده، در صفحه 23 در نطق سپتامبر 1911 م آمده است:
«اهالي ايران بسيار مسرورند از اينكه من آمدم اينجا. اين آمدن من اينجا سبب الفت بين ايران و انگليس است ارتباط تام حاصل مي شود نتيجه به درجه اي مي رسد كه به زودي از افراد ايران جان خود را براي انگليس فدا مي كند».
(20)
در دوران جنگ اول جهاني، فرقه بهايي كاركردهاي اطلاعاتي جدي به سود دولت بريتانيا داشت و اين اقدامات، كار را بدانجا رسانيد كه گويا در اواخر جنگ، مقامات نظامي عثماني تصميم گرفتند «عباس افندي» را اعدام كنند و اماكن بهائيان در «حيفا» و «عكا» را منهدم نمايند اما اندكي بعد عثماني شكست خورد و اين طرح تحقق نيافت.
پس از پايان جنگ اول جهاني، كه قيموميت فلسطين توسط شوراي عالي متفقين به بريتانيا واگذار شد، سرهربرت ساموئل، اولين كميسر عالي فلسطين كه چرچيل، نام «شاه ساموئل» را بر او نهاده بود، در 5 سال حكومت مقتدرانه اش در فلسطين دوستي و همكاري نزديكي با عباس افندي داشت. در اوايل حكومت «ساموئل» دربار بريتانيا به پاس قدرداني از خدمات بهائيان در دوران جنگ نشان و عنوان «شهسوار طريقت امپراتوري بريتانيا» را به «عباس افندي» اعطا كرد. (21)
بهائيت را بشناسيم ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) در سال 1233 قمري در تهران به دنيا آمد. پدرش «ميرزا عباس» به كار منشيگري و حسابداري و معلمي در خانه شاهزادگان و اشراف روزگار اشتغال داشت و حسينعلي خواندن و نوشتن را نزد پدر آموخت. البته او بعدها ادعاي «امّي» بودن كرد، اما خواهرش اين امر را تكذيب مي كند.
با پيدايي «سيدعلي محمد شيرازي» (باب)، ميرزا حسينعلي با پيروي از فرقهه بابيگري كم كم از سران مهم فرقه «بابيه» مي شود. وي در افتضاحات «بدشت» واقع در حوالي شمال شرقي كشور كه در آنجا هواداران و پيروان «باب» نسخ دين مبين اسلام را اعلام كردند، حضوري فعال داشت. در اين روز طاهره قره العين با چند تن از مردان پيرو باب همبستر شد و چون خبر اعمال زشت و غير اخلاقي و پرده دري هاي آنان به محمدشاه قاجار رسيد فرمان قتل او را صادر كرد. اما با مرگ محمدشاه اين فرمان اجرا نشد و ميرزاحسينعلي با حمايت مأموران سفارت روسيه به تهران بازگشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
16- تصوير اين نقاشي ادعايي در موزه «كرمل»، واقع در كوه كرمل، كه بزرگترين معبد و مشرق الاذكار بهائيان در فلسطين اشغالي ايجاد شده، نگهداري مي شود.
17- طبق خاطرات دالگوركي جريان آشنايي دالگوركي و ميرزا حسينعلي نوركجوري (بهأالله) و ميرزا يحيي (صبح ازل) قبل از سفر دالگوركي به عتبات است. دالگوركي با اين دو نفر در خانه احمد گيلاني و به نيت جاسوسي رابطه برقرار كرده است و در اين مورد مي نويسد:
«من چند نفر محرم خود را ]در اين جلسات[ تربيت جاسوسي مي نمودم و هيچكدام لياقت ميرزا حسينعلي و برادرش ]ميرزا يحيي[ را نداشتند».
18- جهود: يهودي، كليمي، اسرائيلي، فرهنگ دهخدا.
19- فريدون آدميت، اميركبير و ايران، صص 458-.457
20- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .210
21 -عبداله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، پاييز .1382

اغتشاشگران آماده فعالیت شدند!!!

اخبار موثق از آماده شدن نیروهای فعال پانترک در ۵ استان ترک نشین حکایت دارد این نیرو ها به واسطه سالگرد اغتشاشات ۱ تا۴ خرداد وکشته شدن جمعی از اغتشاشگران به دنبال ایجاد هرج ومرج ورعب وحشت در بین مردم بوده وبدنبال بهره برداری سیاسی به نفع خود میباشند اخبار موثق از دستگیری عده ای از عناصر دانشجوی این گروه از سه استان در تپه حسنلو ی نقده حکایت دارد بدنبال این جریانات نیروهای ارزشی در بین مردم به شدت اطرافیان خود را برای نرفتن به بیرون و نگاه کردن به اغتشاشات منع میکنند . در درگیریهای سال قبل از بین اغتشاشگران چندین اسلحه استفاده شده و گلوله عمل نکرده درخان اسلحه کشف شد این اسلحه ها در جایی بوده اند که یکی از کشته شدگان این درگیریها در آنجا بوده است و یکی دیگر از کشته شدگان در جایی به قتل رسیده که در آنجا هیچ نیروی نظامی نبوده ودر تیر رس اسلحه نظامیان قرار نداشته.

 اخبار بعدی متعاقبا به اطلاع خواهد رسید

مدیر لایق نقده ای

شنیده ها حاکیست که آقای یوسف رضایی رئیس اداره بهزیستی نقده به سمت مشاور ومعاون اداره کل بهزیستی استان منسوب شده از طرف خودم وجمعی از این دو ستان این انتساب را به آقای رضایی مدیر جوان ولایق شهرمان تبریک میگوئیم

ضمنا خبر های موثق حاکیست باند قدرتی که در پی کسب مدیریت این اداره در نقده بوده بشدت فعالیت میکند که از آمدن فرد دیگری غیر از افراد این گروه برای مدیریت این اداره جلوگیری نماید.

شایعات حاکیست که آقای عبدالله نجاتی کارمند باسابقه آموزش وپرورش از طرف بعضی از مسئولین به این سمت منسوب شده ورایزنیها ادامه دارد.

خوشگذرانیهای باب و اعدام باب (5)

بهائيان بر اين اعتقادند كه «سيدعلي محمدباب» براي اعلام ظهور خود ابتدا به مكه مي رود و پس از ابلاغ اين امر به زايران بيت الله الحرام، از آن جا دوباره به شيراز باز مي گردد و با وسعت و دامنه بيشتري ادعاي خود را مطرح مي سازد. اين امر موجب فتنه و فساد مي شود تا جايي كه حاكم فارس او را بازداشت مي كند و سرانجام زماني كه بيماري وبا در شيراز شايع شده بود، به اصفهان مي رود.
بابيان و بهائيان اعتقاد دارند كه او شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. در مرتبه اول به سيد ذكر مشهور مي شود و ادعاي «ذكريت» مي كند. در مرتبه دوم ادعاي «بابيّت» مي نمايد و خود را باب و نايب خاص امام زمان (عج) و واسطه خير و فيض بين او و مردم معرفي مي كند. در مرتبه سوم دعوي «مهدويت» مي نمايد و خود را مهدي موعود مي داند. در مرتبه چهارم ادعاي «نبوت» مي كند و خويشتن را پيامبر معرفي مي نمايد. در مرتبه پنجم ادعاي «ربوبيت» و در مرحله و مرتبه ششم دعوي «الوهيت» مي كند
!(13)
بر اساس نوشته هاي تاريخي، حاكم اصفهان كه منوچهر خان معتمد الدوله گرجي(14) نام داشت و از عوامل روسيه تزاري بود، به سيدعلي محمد باب كمك مي كند. داستان حمايت والي اصفهان از سيد باب، بسيار پيچيده است.
بابيان و بهائيان بر اين عقيده اند كه «سيد علي محمد باب» در سال 1262 هجري قمري به سبب شيوع بيماري وبا عازم اصفهان گرديد، در ميانه راه نامه اي به حاكم اصفهان نوشت واز او خواست تا براي وي منزلي مناسب فراهم آورند. «منوچهر خان» كه از اهالي گرجستان بود به طريقي از اهداف استعماري روسيه خبر داشت، پس از رسيدن نامه باب، سلطان العلما امام جمعه وقت اصفهان را احضار كرد و به او فرمان داد تا خانه اي را براي اقامت باب آماده كند و افزون بر آن دستور داد تا امام جمعه، برادرش را براي استقبال از او به بيرون از دروازه اصفهان بفرستد.
بر اساس كتابهاي تاريخي، بهائيان مدعي اند «سيدعلي محمد باب» به خانه امام جمعه اصفهان وارد شد. امام جمعه از او خواست تا تفسيري بر سوره «والعصر» بنگارد. باب اين خواسته را اجرا كرد. زماني كه تفسير وي به دست امام جمعه اصفهان رسيد، او از عمق و دامنه معلومات وي در شگفت شد و فوراً به ديدار سيد باب شتافت. خبر اين موضوع به گوش «منوچهر خان متعمد الدوله» حاكم اصفهان نيز رسيد و او هم به ملاقات باب آمد و از وي خواست تا دلايل نبوت حضرت محمد (ص) را براي او تشريح كند. «سيدعلي محمد» رساله اي در اين باره با عنوان «نبوت خاصه» نگاشت. والي اصفهان پس از خواندن اين رساله با صداي بلند اعلام كرد كه تحت تأثير نوشته باب، از دين مسيحيت دست برداشته و به دين مقدس اسلام ايمان آورده است.
به دنبال اين حادثه، والي اصفهان حمايت خود از «سيد علي محمد باب» را علني تر ساخت و اسباب و وسايل لازم را براي تبليغات به طور كامل در اختيار وي گذاشت. حمايت والي و بي پروايي سيد علي محمد باب در امر تبليغات، موجبات نارضايي مردم اصفهان را فراهم آورد. تا جايي كه عده اي از آنان شكايت به شاه بردند و «محمد شاه قاجار» پادشاه وقت دستور داد تا «سيد علي محمد» به تهران اعزام گردد. اما والي اصفهان هرگز اين فرمان را اجرا نكرد. او براي آرام كردن مردم، «باب» را همراه عده اي سرباز روانه تهران ساخت. اما به صورتي مخفيانه ترتيبي داد تا سربازان، وي را به صورت پنهاني به اصفهان و عمارت سرپوشيده والي برگردانند. از اين زمان به بعد «سيد علي محمد باب» در اندرون «قصرخورشيد» مورد پذيرايي رسمي والي اصفهان قرار گرفت. حتي منوچهر خان معتمدالدوله والي اصفهان براي تكميل اسباب عيش و نوش سيد باب، دوشيزه زيبايي را به عقد ازدواج وي در آورد. اين زن بعدها از سوي «بهأالله» «ام الفواحش» نام گرفت و براي كامجويي وقف عام «پيروان باب» گرديد. چند ماه پس از اين حادثه منوچهر خان حاكم اصفهان از دنيا رفت و از آنجا كه صاحب فرزند نبود، برادرزاده اش گرگين خان جاي او را گرفت. حاكم جديد اصفهان مراتب را به حاج ميرزا آقاسي صدر اعظم وقت اطلاع داد و ميرزا آقاسي از او خواست تا سريعاً باب را به تهران بفرستد. اما پس از مشورت با علما، دستور خود را تغيير داد و از مأموران خواست تا سيدعلي محمد باب را از اصفهان به آذربايجان فرستاده و در آنجا زنداني نمايند.
سيدعلي محمد باب تا شعبان 1264 قمري در زندان ماكو بود و همواره عده اي از طرفداران وي از طريق دادن رشوه به زندانبانها به ملاقات او مي رفتند و پيام ها و دستورات وي را به نقاط مختلف مي رساندند.
محمدشاه قاجار و صدراعظم او حاج ميرزاآقاسي در برخورد با «باب» و «بابيان» آسانگير بودند، اما شورش بابي ها در بسطام و زنجان در سالهاي اوليه سلطنت «ناصرالدين شاه» موجب شد تا بار ديگر باب را به تبريز آوردند و در روز 27 شعبان 1264 قمري او را به همراه يكي از مريدانش به نام ميرزاعلي محمد زنوزي براي اعدام به يك گروه سرباز نصراني (ارمني) سپردند. سربازان براي اجراي حكم، «سيدعلي محمد باب» و مريدش را با طناب بستند و در مقابل يك ديوار آنها را تيرباران كردند. چون تفنگ هاي آن ايام از نوع «سر پر» بود و به هنگام شليك دود فراوان مي كرد، پس از اجراي حكم و هنگامي كه دودهاي حاصله از شليك سربازان فرو نشست، سربازان و مأموران دولتي ناظر بر اجراي حكم، جسد «ميرزاعلي محمد زنوزي» را كه كشته شده بود، ديدند، اما از جسد «سيدعلي محمد باب» خبري نبود. اين امر براي دقايقي موجب هراس مأمورين شد و آنان به اين انديشه افتادند كه مبادا واقعاً وي امام زمان بوده و به آسمان عروج كرده است. اما اين بيم و هراس چند دقيقه بيشتر دوام نياورد، و اندكي بعد «سيدعلي محمد باب» را در حالي كه در يك اصطبل واقع در ارك تبريز پنهان شده بود يافتند و معلوم شد كه طناب او براثر شليك گلوله پاره شده و او با بهره گيري از دود حاصله از شليك تفنگهاي «سر پر» كه فضا را انباشته كرده بود، از محل اجراي حكم گريخته و خود را در يك مستراح پنهان كرده است.
به دنبال اين حادثه كنسول روسيه در تبريز خواستار عفو «باب» مي شود. اما اين درخواست اجابت نگرديد و «سيدعلي محمد باب» بار ديگر در مقابل جوخه آتش ايستاد و اعدام شد و جسد وي براي عبرت عموم به خندق شهر انداخته شد. اما بهائيان مدعي هستند كه جسد سيدعلي محمد باب توسط شخصي به نام سليمان خان افشار از خندق تبريز ربوده شد و به كارگاه حرير بافي حاج احمد ميلاني منتقل و از آنجا به تهران حمل گرديد و پس از گذشت زماني حدود شصت سال به شهر حيفا در فلسطين اشغالي انتقال يافت و به طوري كه سرهنگ فردوس مبلّغ بهائيان شميران مي گفت او را در تابوتي از بلور دفن كردند. چنانچه در صفحه 34 كتاب «اقدس» آمده است:
«قد حكم الله دفن الاموات في البلور و الاحجار المتمنعه او لاخشاب الصلته اللطيفه و وضع الخواتيم المنقوشه في اصابعم انه لهو المقدر العليم
»!(15)«محققاً خداوند دستور داده كه اموات را در بلور دفن كنند و. . . ».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
13- خوانندگان محترم، براي اطلاع از مستندات اين مسئله به مبحث «ادعاي الوهيت» كه در صفحات بعدي بر آن اشاره گرديده رجوع و يا در صورت نياز به تحقيقات بيشتر و جامع تر به كتاب «بهائيان» نوشته «سيدمحمد باقر نجفي» مراجعه فرماييد.
14- منوچهر خان معتمد الدوله از خانواده هاي مسيحي ساكن گرجستان بود كه درجريان جنگ ايران و روس اسير و مقطوع النسل گرديد. او پس از مرگ آغامحمدخان قاجار مورد توجه فتحعلي شاه قاجار قرار گرفت و به عنوان والي ايالت اصفهان منصوب گرديد. وي كه كينه اي عميق از ايران و روابطي پنهاني با روسيه داشت، مي كوشيد تا از سيد علي محمد باب به عنوان حربه اي عليه دولت قاجار استفاده كند، بر اين اساس بود كه وي را مخفي كرد واسباب راحت و عيش او را فراهم ساخت. نكته مهم اينكه ارتشبد آريانا نسب مادري خود را به اين خائن مي رساند و خود را از اولاد و احفاد او معرفي مي كرد.
15- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .150

دلی اروند گوروبسن

 

 اي اروند بگو از چه اين سان نام وحشي به خود گرفته اي؟آيا وحشيگري تو به خاطر بلعيدن ياس ها و نسترن ها نيست؟ مگر خون آلاله ها چه داشت كه هر چه بيشتر نوشيدي تشنه تر شدي؟

اي شلمچه بگو سرخي خورشيد سر زمينت از چيست؟مگر خورشيد را در تو سر بريدند كه آسمانت به رنگ بركه هاي خون شهيدان است؟ مگر سروها را به خاكت كمر شكسته اند كه خاكت آرامگاه نخل هاي نگون گشته است؟

آتش فتنه

در خیابان امام راه افتاده بودم و می رفتم و نیشخندم باز بود و دنبالش میگشتم تا با تلخی و تمسخر بنگرمش!

در آن گیرو دارها که در اعتراض به روزنامه ایران شکل گرفته بود در مقابل کتابخانه علامه طباطبایی دیدمش که کتابهای کتابخانه را، همانها که برگ برگشان عالمی از حس و خاطره و راز برایم داشت، در آتش جهل و حقارت خود میسوختند و من برخلاف سنت سابقم که در این نوع خاص گیرودارهای اجتماعی وارد نمیشوم،اختیار از کف دادم و به اعتراض برخاستم و به اینهمه جهالت و معرفتسوزی برآشفتم ....ولی اوضاع آنقدر به هم ریخته بود که نتوانم کاری از پیش ببرم  و اندوهگین و مستاصل رهایشان کنم و روی به مردم کنم و تا شاید مردم را با خود همراه سازم تا شاید جلویشان را بگیرند. در این اثنا پیش آمد و مرا بی تعصب و خودباخته خواند و من احمقش گفتم و رو ی به مردم کردم و انقلاب را از آن خود مردم دانستم و اینکه مشکل ما با فارسها و کردها و ... نیست بلکه مشکل ما با پانها در هر شکل و زبانی است و ادامه دادم که مشکل اصلی تر در تغالب فرهنگ طبقه متوسط مدرن است که بر شکاف طبقاتی اصرار دارد و بر تمکن اقتصادی اجتماعی خود که به حرام صاحبش شده، فخر می فروشد.

 

 

گفتم که رادیکالیزم لبهایمان را خواهد دوخت و بعد از این شورها و احساسهای زودگذر، مهری از سکوت بر دهانمان خواهد زد...به پیش آمد و گفت: راستش را بگو؟ چقدر گرفته ای؟...

خاکستر کتابها از آسمان می بارید و کم کم قطرات باران هم با بوی سوختگی آغشته شده بود و حس غریبی به خیابان ساحلی داده بود. برگی از کتاب تاریخ علم بر گوشه جوب افتاده بود و جلد دیوان حافظ بر گوشه ای دیگر و کتاب دیوان شمس که به خاطر دیر کردش، کلی توسط آقای ببری مواخذه شده بودم، نیمسوخته بر زیر پای عابران خود می نمایاند...افسرده از میان جمعیت خارج شدم و روی به سمت گدار گذاشتم تا اندکی با او سخن بگویم تا شاید آرام شوم.

الان که همه شعارها و برنامه های آقایان زمین خورده و پوچی و غیر واقعی بودن تحلیلها و راهکارهایشان خود نمایانده، و گفتمان پانترکیزم در بسیج توده ها و احقاق فرهنگ ترکی به بن بست رسیده، به دنبالش میگشتم تا با همان نیشخند بنگرمش و بر حماقت و جهالتش فریاد بزنم.....

ای صفحاتی که در آتش حماقت و جهالت سوختید! شما شاهد باشید که پانها کمر ما را شکستند!

 

 

منبع : بچه های نقده