در هم تنیدگی با جامعه صهیونیستها (24)
«در ارض اقدس، بر حسب قوانين و مقررات حكومت جديد التأسيس. . . اينگونه محافل را به وجود آوريد». (127)و حال آنكه در تشكيل همين محافل در كشورهاي ايران، عراق، انگلستان و آلمان، رعايت قوانين و مقررات اين دولت ها را مطرح نمي كند!(128)اين حمايت هاي آشكار و قوي از دولت اسرائيل، سبب شد تا «فرمان نيويج»، يكي از مهره هاي مهم دولت اسرائيل، فرقه مجهول و منحرف «بهائيت» را در رديف اسلام و مسيحيت و يهوديت قرار داده و آن را يك «دين جهاني و بين المللي» بنامد:
بهائيها یاورصهیونیستها (23)
نكته قابل توجه آنكه بررسي ها نشان مي دهد يهوديان نقش بسزايي در پيدايش، گسترش و رشد فرقه بابيه و بهائيه داشته اند. به گواهي اسناد تاريخي 5 سال پيش از آغاز دعوت علي محمد باب و درست اندكي پس از استقرار كمپاني ساسون در بوشهر وبمبئي، يهوديان مشهد بدون هيچ فشاري به طور دسته جمعي مسلمان شدند ... .
حقائق تاريخی كميته مجازات (22)
اين موضوع كه اعضاي كميته مجازات از پيروان فرقه بهائيت بودند و با طرح و برنامه استعماري به صحنه فراخوانده شده بودند يك ادعا نيست و اسناد ومدارك متعددي براي اثبات آن در دست است.
برخي نويسندگان نيز عمليات كميته مجازات را اعتراض انقلابي در مخالفت با قرارداد 1919 و دولت وثوق الدوله خوانده اند و اين درحالي است كه كميته مجازات در زمان اولين دولت وثوق الدوله در سال 1295 ش. / 1916م. و در اوج وقايع پس از صدور فرمان مشروطيت تأسيس شد و تنها پنج ماه (تا پاييز 1296/1917) فعاليت كرد. بنابراين، عملكرد آن ربطي به قرارداد 1919 نداشت.
بهائيت مروج تروریسم (21)
آنچه به عنوان نتيجه اين بحث عايد مي گردد اين است كه در حقيقت انقلاب مشروطيت را روحانيون مسلمان به ثمر رساندند اما اين انقلاب در نيمه راه توسط عده اي از روشنفكران سكولار بابي و بهايي از مسيراصلي خود خارج شد و سرانجام آن به ديكتاتوري رضاخان رسيد.
به طوركلي در انقلاب مشروطيت تغييرساختار دولت و تبديل ديكتاتوري به شكلي از حكومت عادلانه هدف مردم بود. تا آن زمان نظريه مدوني در مورد حكومت اسلامي وجود نداشت ولي روش دموكراسي غربي طرحي آماده و آزمايش شده در كشورهاي اروپايي بود. به همين سبب با فشار روشنفكران غرب زده بويژه پيروان بابيگري و بهاييگري، مشروطه جايگزين تفكر عدالتخواهانه اسلامي شد.
تروريسم ؛ مشخصه بهائيان
عمده ترین عوامل انحراف مشروطیت (20)
مطبوعات، سمعي و بصري، نشر نفحات الله، ورقا وتزييد، معلومات، معارف آهنگ بديع، اخبار امري، حيات، امأالرحمن، خيانات نوزده روزه، گلستان موسيقي، نشر آثار امري و غيره. هر «لجنه» داراي چند «هيئت» و هر هيئت داراي چند «كميسيون» است.
پس از كنفرانس لندن و انتخاب «بيت العدل حيفا» گروهي از بهائيان، اين كنفرانس و بيت العدل حيفا به رياست «روحيه ماكسول» را بي اعتبار دانستند و يك امريكايي به نام چارلز ميسن ريمي را به عنوان جانشين شوقي افندي و رهبر بهائيان معرفي كردند و تحت عنوان ريمي ها از بهائيان جدا شدند.
چارلز ميسن ريمي فرزند يك كشيش كليساي اسقفي بود كه در سال 1874 ميلادي در يكي از شهرهاي حاشيه رودخانه «مي سي سي پي» امريكا به دنيا آمد. او كه تحت تعليمات كليساي اسقفي امريكا پرورش يافته بود، از دوستان بسيارنزديك
اختلافات وانشعابات (19)
شوقي افندي با شعار برابري زن و مرد دستور برداشتن حجاب را صادر كرد و ازآنجا كه ايران را خاستگاه «بهائيت» مي دانست به پيروان خود سفارش كرد كه كوشش كنند تا اين روش قبل از هرجا در تهران و ايران رايج گردد.
شوقي افندي كه در سال 1300 شمسي، يعني اولين سال به قدرت رسيدن رضاخان به رهبري «بهائيت» برگزيده شده بود و در سال 1336، يعني شانزدهمين سال سلطنت محمدرضا پهلوي مرد.
براساس وصيت و دستورات عبدالبهاء بايد رهبري بهائيت در خاندان «شوقي افندي» به صورت موروثي باقي مي ماند، اما برخلاف پيش بيني بهاءالله و عبدالبهاء، شوقي صاحب فرزند نشد. به همين سبب ... .
ولی امر جدید بهائیان ارتدکس (18)
این ولی امر جدید که ولی امر چهارم بهائیان ارتدکس( که خود را بهائیان حقیقی می نامند )می باشد ،یک ایرانی بنام نصرت الله بهره مند است که ساکن استرالیاست...
قابل ذکر است بهائیان ارتدکس که از سوی بیت العدل دراسرائیل طرد شده اند معتقدند طبق
الواح وصایای عبدالبها بیت العدل بدون ولی امر غیر مشروع و باطل است و باید دائما ولی امر وجود داشته باشد تا تفسیر و تبیین متون بهائی که فقط از اختیارات ولی امر است دارای متولی باشد...در متنی که مارانجلا به عنوان تعیین ولی امر چهارم نوشته ،آمده است:
"آگاه باشید که ... .
آمار واقعی بهائيان ايران (17)
به این منظور به آنان در سر شماری ها دستور تشکیلاتی داده اند که در ستون "دین"یا درج نام "بهائی"کنند یا در ستون "سایر" ذکر شوند.با همه این تفاصیل و اصرارها،می بینیم نتایج بدست آمده از سر شماری عمومی سال های 1375 و 1385نشان می دهدآمار ادعائی آنها به هیچوجه صحت ندارد.مطابق آنچه در سایت رسمی مرکز آمار ایران آمده است ستون "سایر و اظهار نشده " در سال 1375 تعداد147295 نفر از 60055488جمعیت کل کشور(یعنی بیست و پنج صدم درصد در برابر نود و نه درصد و پنجاه و شش صدم درصد مسلمان)ودر سال 1385 تعداد 263199 نفر از 70472846جمعیت کل کشور (یعنی سی و هفت صدم در صد در برابر
نودونه درصد و چهل و سه صدم درصدمسلمان) بوده است!
ضمن آنکه این آمار هم شامل کلیه کسانی است که به هر دلیلی نخواسته اند دینشان را اظهار کنند که شامل همه دگر اندیشان اعم از کمونیست ها و توده ای ها و شیطان پرست ها و بودائی ها و سیک ها و بهائی هاو...می تواند باشد. اگر سهم بهائی ها از ستون "سایر و اظهار نشده "، پانزده در صد هم باشد شاید بتوان گفت آمار بهائیان ایران در سال 1375 و 1385 حدود25 و 40 هزار نفر تخمین زده شود نه سیصد هزار نفر ادعائی بیت العدل در اسرائیل.البته اگر تشکیلات بهائی این آمار را قبول ندارد می تواندآمار دقیق تسجیلی خود را منتشر نماید.
یک احتمال هم می تواند این باشد که بهائیان بر خلاف نظر بیت العدل،خود را مسلمان اظهار کرده باشند زیرا در طول این دهه ها دیده اند بخاطر این اصرار بیت العدل در بهائی نشان دادن خود ،متحمل رنج ها و محرومیت های شغلی و تحصیلی و اجتماعی شده اند و خود و خانواده شان را به زحمت بی نتیجه انداخته اند و لذا تصمیم گرفته اندعلیرغم نظر تشکیلات، خود را در سرشماری ها مسلمان اظهار کنند و راحت زندگی کنند.این امر البته در بهائیت سابقه هم دارد و طبق متون بهائی ،عبدالبها ءدر فلسطین خود را مسلمان جازده و در نماز جمعه مسلمین شرکت می کرده و خود را مقید به احکام اسلامی می نمایانده است تا راحت زندگی کند...
این احتمال بعید هم نیست زیرا بهائیان ایران ،خیری از این سری دستورات مشکل آفرین بیت العدل ندیده و ترجیح داده اند تظاهر به بهائیت نداشته باشندتا همچون مسلمین از مواهب اجتماعی بهره مندباشندو ابزار برنامه های تفرقه انگیز و مشکل زای بیت العدل نگردند...
بخش شانزدهم:عباس افندی که بود(16)
1- همكاري جدي با تزارهاي روسيه براي دست اندازي به مناطق اسلامي همچون بخارا، تاجيكستان، ارمنستان، خراسان و توابع آن و همكاري جدي با آنها براي دست يافتن به اطراف مناطق ترك نشين هم مرز با روسيه.(98)
2- همكاري كامل با فرانسه و روسيه در برنامه ريزي همه جانبه براي در هم كوبيدن جهان اسلام از بيرون و درون. . .
4- برنامه ريزي براي پاره پاره كردن حكومت هاي اسلامي فارس و ترك به بيشترين پاره هاي ممكن. . . (بالكانيزه كردن امپراطوري عثماني) .
6- ساختن دين ها و مذهب هاي مختلف در كشورهاي اسلامي. . .
11- گسترش دايره دعوت به مسيحيت. . . »(99)جانشينان بهاء الله «ميرزا حسينعلي» بهاء الله از همسراول خود پسري به نام عباس داشت و ازهمسر ديگرش نيز صاحب سه پسر شده بود. براساس توافقي كه در زمان حيات بهأالله انجام شد، قرار بود ابتدا عباس افندي، فرزند ارشد او، جانشين پدر شود و پس از او محمدعلي افندي، پسر بزرگ زن ديگرش، جاي او را بگيرد. اما با مرگ «بهاء الله » بين فرزندانش جدايي واختلاف افتاد و «محمد علي افندي» به همراه برادران و خواهرانش و پسرعموها همگي عليه عباس افندي (عبدالبهاء) پسر بزرگ بهاء الله شوريدندو زعامت او را گردن نگذاشتند. اما در نهايت او به جانشيني بهاء الله دست يافت و با عنوان
«عبدالبهاء » تا سال 1300 شمسي رهبري فرقه ضاله بهائيت را در دست داشت. «عباس افندي» روحيه اي محافظه كار داشت و همواره خود را «غلام بهاء» مي خواند. وي بشدت وابسته بود و هر روز خود را در ظل حمايت يك دولت قرار مي داد. او درابتدا وابسته به «روسيه تزاري» بود و از حمايت و پشتيباني اين دولت نهايت بهره برداري را مي كرد. زيرا دولت روسيه نخستين كشوري بود كه مرزهاي خود را به روي بهائيان گشود و با كمك هاي خود باعث ايجاد اولين معبد و «مشرق الاذكار» آنها در شهر «عشق آباد» شد.
وابستگي به روسها به هيچ وجه نزد بهائيان زشت و مذموم نبود. تا آنجا كه «عبدالبهاء» با تمام وجود در خدمت اهداف استعماري اين دولت قرارداشت و حتي براي آنها جاسوسي مي كرد. ماجراي جاسوسي رهبر بهائيان درجريان يك تحقيق آشكار شد و تا آن حد موجب خشم مقامات دولتي عثماني قرارگرفت كه جمال پاشا فرمانده كل قواي اين كشور تصميم به اعدام او گرفت. دراين زمان دولت انگلستان به صورت علني به حمايت از بهائيان برخاست و لرد بالفور - وزيرامورخارجه بريتانيا وصادركننده اعلاميه معروف «بالفور» پيرامون تشكيل دولت اسراييل - طي تلگرافي از ژنرال آلن بي فرمانده قواي انگليس در فلسطين خواست تا با تمام توان به حمايت از عبدالبهاء برخيزد.
عبدالبهاء تا سال 1917 و پيروزي انقلاب كمونيستي در پناه روس هاي تزاري بود و پس از آن خود رابه دامان انگليسي ها انداخت. به طوري كه وقتي نيروهاي انگليس دولت عثماني را در جنگ اول جهاني شكست دادند و وارد فلسطين شدند، فوراً «عبدالبهأ» را مورد لطف قرارداده و به او نشان عالي «پهلواني»- كه در شمار نشان هاي مهم دولت انگليس است - اعطا كردند و به خاطر خدماتش به دولت انگليس به وي لقب «سر» بخشيدند. از رهگذر اعطاي اين نشان و لقب بود كه عبدالبهاء لوح ويژه اي به زبان عربي درمدح انگلستان صادر كرد و ژرژ پنجم پادشاه وقت اين كشور را دعا نمود. متن ترجمه اين لوح به شرح زير است:
«بارالها سراپرده عدالت در اين سرزمين برپا شده است و من تو را شكر و سپاس مي گويم. . . پروردگارا امپراتوربزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحماني ات مؤيد بدار و سايه بلند پايه او را براين اقليم جليل (فلسطين) پايدار ساز. . . »(100)
در اين ايام، اندك اندك حركت هاي استعماري در كشورهاي مسلمان آغاز شده بود و مردم اين كشورها تلاشهايي را براي رهايي آغاز كرده بودند. به دنبال آغاز اينگونه تحركات ضداستعماري در شمال افريقا و كشورهاي مستعمره فرانسه بود كه دولت فرانسه هم با هدف ايجاد اختلاف بين مسلمانان، از عباس افندي (عبدالبهأ) درخواست مي كند تا گروهي از مبلغين بهايي را براي تبليغ بهائيت به كشورهاي «الجزاير» و «مراكش» و «تونس» وجزاير مسلمان نشين اطراف افريقا اعزام دارد. (101) او تلاش زيادي در راه گسترش اين فرقه استعماري به كاربرد و مبلغيني را به نقاط مختلف جهان ازجمله امريكا فرستاد. از او نوشته هايي بجاي مانده كه از سوي بهائيان باعنوان «مكاتيب» چاپ شده است.
عبدالبهاء در سال هاي آخر عمر سفرهايي به آمريكا و اروپا كرد. او كه پس از انگليس خود را وامدار استعمارجديد مي دانست، در سفر به آمريكا خطاب به جمعي از دزدان انسان نما و اتو كشيده آمريكايي آنها را براي غارت منابع ايران چنين دعوت كرد:
«از براي تجارت و منفعت ملت آمريكا، مملكتي بهتر از ايران نه، چه كه مملكت ايران مواد ثروتش همه در زير خاك پنهان است، اميدوارم كه ملت آمريكا سبب شوند كه آن ثروت ظاهر گردد. »(102)
عبدالبها در سال 1300 هجري شمسي مرد و او را در «عكا» واقع در فلسطين اشغالي دفن كردند.
شوقي رباني
عباس افندي هنگام مرگ فرزند پسرنداشت. پس از مرگ او با قرارتازه اي كه گذاشته شده بود، رهبري بهائيان به نوه دختري او كه شوقي افندي نام داشت رسيد و وي بانام شوقي رباني سركردگي فرقه ضاله بهائيت را در دست گرفت. شوقي افندي كه بهائيان وي را «شوقي رباني» مي خوانند، در سال 1314 قمري به دنياآمد. پدرش ميرزا هادي شيرازي و مادر او ضيائيه دختر بزرگ «عباس افندي» است. شوقي افندي پس از مرگ عباس افندي وصيت نامه اي را بين «اغنام الله» (پيروان بهأ) توزيع كرد وخود راجانشين عبدالبهاء خواند، اما عده اي از بهائيان به سركردگي احمد سهرابي آن را تقلبي و ساختگي خواندند و اين گروه تحت عنوان «سهرابيان» از بهائيان انشعاب كردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
97- با گذشت يك قرن امروزه شاهديم تمام اين توطئه ها بي اثر شده و روند اسلام گرايي رو به رشد گرديده است.
98- در اين رابطه جاي پاي سفير انگليس در انعقاد قراردادهاي استعماري گلستان و تركمن چاي را مي توان مورد اشاره قرار داد.
99 -دست هاي ناپيدا، خاطرات مستر همفر، ترجمه احسان قرني، صص 76 و .77
100 -شوقي افندي، قرن بديع، جلدسوم، ص .299
101- عباس افندي، خطابات مباركه، جلداول، ص .33
102- عبدالبهاء ، خطابات مباركه، جلد 1، چاپ مصر، ص .32
خط انگلیس در دستورکار بهاییت (15)
17- در نسبت خانواده پيامبر به او بايد ترديد افكند؛ افرادي كه سيد نيستند عمامه سياه و سبز بر سر بگذارند، تا مردم نتوانند آنها را تشخيص دهند و به خانواده پيامبر بدبين شوند و در نسبت سادات با پيامبر ترديد نمايند. چنان كه ضروري است عمامه ها از سر عالمان دين و سادات برداشته شود تا هم نسبت خاندان پيامبر از ميان برود و هم عالمان ديني در ميان مردم حرمت نداشته باشند. (92)
18- حسينيه ها را بايد با اين دستاويز كه بدعت هستند و در زمان پيامبر و جانشينان نبوده اند، مورد ترديد قرار داد و ويران كرد؛ چنان كه مردم را بايد به هر حيله از رفتن به اين مكان ها بازداشت؛ سخنرانان را كاهش داد؛ ماليات هاي ويژه اي بر سخنراني بست كه خود سخنران و صاحبان حسينيه آن را بپردازند.
19- بايد پيام بي بند و باري را در جان هاي مسلمانان دميد؛ هر كس هر كاري بخواهد مي تواند بكند؛ نه امر به معروف واجب است و نه نهي از منكر، نه آموزش احكام؛ بايد به آنها گفت «عيسي به دين خود، موسي به دين خود» و «كسي را در گور ديگري نمي گذارند» و امر و نهي به عهده دولت است نه مردم.
20- كاهش جمعيت لازم است. . . بايد در راه ازدواج محدوديت هايي پديد آورد؛ عرب نبايد با فارس ازدواج كند؛ ترك نبايد با عرب ازدواج نمايد.
21- بايد از دعوت و هدايت به اسلام و گسترش آن جلوگيري كرد؛ بايد اين انديشه را گسترش داد كه اسلام يك دين قومي است و در قرآن هم گفته شده «اين قرآن يادآوري براي تو و قوم تو است»(93).
22- سنت هاي نيكو بايد محدود گردند و اين كارها به دولت سپرده شوند؛ هيچ كس حق نداشته باشد، مسجد، مدرسه و يا مكاني براي كودكان بي سرپرست بسازد؛ همين طور ديگر سنت هاي خوب و صدقه هاي هميشگي.
23- بايد با اين دستاويز كه قرآن كم و زياد شده است، در آن ترديد افكند(94) و قرآن هاي ساختگي كه كاستي ها و افزودني هايي داشته باشند توزيع نمود. بايد آياتي كه در آنها از يهود و يا نصاري بدگويي شده برداشته شوند؛ آيات جهاد و امر به معروف حذف شوند؛ قرآن به زبان هاي فارسي، تركي و هندي برگردانده شود، در كشورهاي غير عرب از قرائت قرآن به زبان عربي نهي گردد. چنان كه بايد اذان، نماز و دعا به زبان عربي در كشورهاي غير عرب ممنوع شوند. (95) در احاديث نيز مي بايست ترديد افكند و آنچه در مورد قرآن توصيه شد مانند تحريف، ترجمه و بدگويي، در مورد روايات نيز بايد عمل شود.
نوشته هاي كتاب بسيار نيكو بود؛ نامش: «چگونه اسلام را در هم كوبيم» بهترين برنامه كار من براي آينده. هنگامي كه كتاب را باز پس دادم و شگفتي بسيار خود را به دبير كل بازگو نمودم، گفت: بدان كه تو در اين ميدان تنها نيستي؛ سربازان پاكي هستند كه چون تو كار مي كنند. وزارت تاكنون پنج هزار تن را براي اين كار به خدمت گرفته است. وزارت اكنون در اين انديشه است كه اين افراد را به ده هزار تن برساند و روزي كه اين كار انجام شود، بر مسلمانان چيره خواهيم شد و خواهيم توانست فتنه اسلام و كشورهاي اسلامي را در هم كوبيم. دبير كل سپس افزود: به تو مژده مي دهم، وزارت كوتاه زماني نياز دارد تا اين برنامه را تكميل كند. اگر ما هم آن زمان را نبينيم، فرزندان ما با چشمان خويش آن را خواهند ديد؛ اين ضرب المثل چه خوب مي گويد كه: «ديگران كاشتند و ما خورديم؛ ما بكاريم و ديگران بخورند»(96).
و در ادامه مي نويسد:
«دبير كل گفت: جنگ هاي صليبي بي فايده بود؛ مغول ها هم نتوانستند ريشه اسلام را برافكنند زيرا كاري بدون فكر و برنامه ريزي انجام دادند: عمليات نظامي كه ظاهري تجاوزكارانه داشت؛ به همين دليل آنان به سرعت ناتوان شدند. اما اكنون انديشه رهبران حكومت بزرگ ما اين است كه با يك برنامه ريزي حساب شده و بردباري بي پايان، اسلام را از درون ويران كنند. البته ما به يك ضربه نظامي كوبنده هم نياز داريم، اما اين ضربه آخرين اقدام است، پيش از آن بايد كشورهاي اسلامي را تضعيف كنيم و از هر سو به اسلام ضربه بزنيم به گونه اي كه آنان نتوانند نيروهايشان را گرد آورند و به جنگ بپردازند.
دبير كل آنگاه افزود: بزرگان مسيحي در استانبول، بسيار زيرك و باهوشند؛ زيرا همين برنامه ها را اجرا مي كنند؛ در درون مسلمانان آشوب كرده اند؛ مدرسه هايي براي پرورش كودكانشان گشوده اند؛ كليساهايي بنا كرده اند؛ شراب، قمار و فساد را ميان آنها رايج كرده اند؛ در جوان هايشان نسبت به دين ترديد ايجاد كرده اند؛ حكومت هايشان را به جان هم انداخته اند؛ در جاهاي مختلف فتنه ها را ميانشان شعله ور كرده اند؛ خانه هاي بزرگانشان را از زيبارويان مسيحي آكنده اند تا بزرگيشان از ميان برود، دلبستگي آنها نسبت به دينشان كم شود و وحدت و همدليشان كاستي يابد؛ آنگاه بزرگان مسيحي به يك باره نيروهاي نظامي سهمگين برانگيزند تا ريشه اسلام را از اين كشورها بركنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
90 -اين سياست توسط فرقه بهائيت اجرا شد و آل سعود به نام نوسازي اطراف مسجدالحرام خانه هاي حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(س) را با خاك يكسان كردند.
91- وهابيان بقعه و گنبدهاي بقيع را خراب نموده و آن را - آنچنان كه امروز مشاهده مي شود- با خاك يكسان كردند. اين مطلب در كتاب هاي متعددي از جمله فتنه الوهابيه نوشته زيني دحلان - مفتي مكه - (1231 هص ق - 1304 هص ق. ) آمده است. از مقبره هاي بقيع تصويرهايي نيز وجود دارد.
92- سياست فوق الذكر به امر انگليسي ها توسط رضاخان قلدر مدتي اعمال مي گرديد.
93- و ا نه لذ كر لك و ل قوم ك. . . سوره زخرف (43) آيه .44 اسلام يك آيين فراگير و جهاني است؛ در سوره ابراهيم آيه 1 آمده است: . . . ك تاب انزلناه ا ليك ل تخر ج النّاس م ن الظلمات ا لي النور . . . يعني (اي پيامبر!) اين قرآن كتابي است كه بر تو فرو فرستاديم تا همه مردم را از تاريكي ها به سوي نور هدايت كني.
آيه ذكر شده نيز بر قومي بودن اسلام دلالت ندارد زيرا به نظر بيشتر اهل تفسير آيه بدين معناست كه قرآن باعث مي شود پيامبر اسلام (ص) و قوم او در ميان ساير قوم ها ياد شوند و اين قرآن مايه شرافت و برتري آنهاست.
94- قرآن كريم با ويژگي هاي مختلف خود، مبارز طلبيده است؛ از جهت بلاغت؛ از جهت خبر دادن به امور غيبي؛ از جهت اينكه اختلاف و تناقضي در آن راه ندارد و مانند اينها. اگر قرآن تحريف شود به گونه اي كه كلام الهي نباشد، ديگر - دست كم در جاهاي تحريف شده - معجزه نخواهد بود و مبارزطلبي به آن صحيح نيست در حالي كه در عصر كنوني نيز قرآن با صدايي رسا مبارز مي طلبد و هيچ كس را ياراي مقابله با آن نيست. بنابراين دست بردن در قرآن كريم و ارائه آن به عنوان كلام الهي ممكن نيست. تغييراتي مانند اختلاف قرائت ها نيز كه در قرآن ايجاد شده، به گونه اي نبوده است كه قرآن را از اعجاز و كلام خدا بودن خارج سازد. خداوند در سوره فصلت (41) آيه 42 و 41، مي فرمايد: «و ا نه لك تاب عزي ز لا يأتي ه البط ل م ن بين يديه و لا م ن خلف ه . . . » يعني و به راستي قرآن كتاب نفوذ ناپذيري است كه باطل را از هيچ سو در آن راهي نيست.
95- در زمان صدارت «آتا ترك» در تركيه نماز به زبان تركي خوانده مي شد.
96- دست هاي ناپيدا، خاطرات مستر همفر، ترجمه احسان قرني، صص 67 - .76
مسترهمفرووهابیت !!! (14)
بالجمله از موضوع اصلي سخن دور افتاديم مقصود بيان كلي ادله اين قوم بود. اكنون وجه تطبيق آن را بر ظهور باب چنانكه گويند گوئيم در سال 1260 هجري قمري جواني از سادات هاشمي از اهل شيراز قيام به دعوي قائميت كرده. . . و چنانكه بر حضرت پيغمبر آيات سماوي نازل مي شد حضرت او نيز مهبط وحي الهي گرديد و اگر بر آن بزرگوار كه ابن العرب بود در ظرف 23 سال 30 جزء كلام الله نازل شد بر اين عاليقدر كه ابن العجم بود در ظرف پنج ساعت هزار بيت آيات وارد گشت به بين تفاوت ره از كجاست تا به كجا»(82)همچنين صبحي پس از ذكر كتب آنان مي گويد:
«خلاصه اين بود فهرست معارف و كتب اين قوم ولي بايد دانست كه اين اطلاعات و معارف در بين اين طايفه عمومي نيست و از اهل بهأ بسيار كم ديده مي شود كسي كه وقوف كامل بر اين امر داشته باشد و اكثر جز آن دلايلي كه از پيش به شرحش پرداختيم و بعضي تعاليم ديگر از قبيل وحدت عالم انساني - صلح عمومي و تساوي حقوق زن و مرد! و ايجاد زبان بين المللي! و غيره از معارف سائره اين مذهب بي خبر و بي بهره اند». (83)البته شايد يكي از دلايل اين امر اين نكته باشد كه آثار اوليه بهائيه جمع آوري شده و حتي براي حفظ الواح! الواح اصلي را از خانواده ها جمع آوري و بهانه آنان نيز حفظ آثار امري بوده است. (84)در اينجا مناسب است به نقشه استعمارگران كه در قرن 18 ميلادي به صورت دستورالعمل به عمالشان ابلاغ شده بود اشاره كنيم كه در خاطرات مستر همفر جاسوس انگليسي و شيطان ا نسي قرين با محمد عبدالوهاب - سر سلسله فرقه ضاله «وهابيت» - ذكر شده است.
مستر «همفر» به نقل از كتاب اهدايي دبير كل وزارت مستعمرات به خود مي نويسد:
«اما سفارش هاي كتاب («چگونه اسلام را در كوبيم») براي از ميان بردن نقطه هاي قوت.
كتاب به موارد زير سفارش مي كند:
1- زنده كردن فريادهاي قومي، سرزميني، زباني، نژادي و مانند اينها در ميان مسلمانها؛ چنان كه بايد به مسلمانان سفارش كرد كه به تمدن گذشته كشورهاي خود و قهرمانان پيش از اسلام توجه كنند: همچون زنده كردن فرعون ها در مصر، دوگانه پرستي در ايران، تمدن بابلي در عراق و ديگر مواردي كه در كتاب به شرح آمده است.
2- پراكندن چهار چيز ضروري است: شراب، قمار، زنا و گوشت خوك آشكارا يا نهاني. كتاب به همكاري با يهوديان، مسيحيان، مجوس و صابئان(85) كه در سرزمين هاي اسلامي زندگي مي كنند، فرا مي خواند تا اين امور زنده نگه داشته شوند؛ از وزارت مستعمرات مي خواهد تا از خزانه خود براي كارمنداني كه امور را مي پراكنند حقوق مشخص نمايد. هر كه توانست اين امور را گسترده و همه گير كند به او جايزه دهد و تشويق نمايد. كتاب، از نمايندگان دولت بريتانيا مي خواهد كه آشكار يا پنهان از اين امور پشتيباني كنند و هر اندازه پول كه لازم است هزينه نمايند تا از مجازات عاملان نشر اين كارها جلوگيري شود. كتاب همچنين سفارش مي كند از ربا به هر شكل ترويج شود؛ اين كار افزون بر آنكه اقتصاد ملي را ويران مي كند، مسلمانان را در شكستن قوانين قرآن جرأت مي بخشد. هر كه يك قانون را بشكند شكستن ديگر قانون ها نيز برايش آسان مي شود. كتاب توصيه مي كند كه به مسلمانان گفته شود تنها رباي مضاعف، بر مسلمانان حرام است زيرا قرآن مي گويد: «ربا را دو چندان افزوده نخوريد»(86) و همه گونه هاي ربا حرام نيست.
3 و 4- پيوستگي مردم با عالمان ديني را بايد كاست و برخي مزدوران را جامه عالمان پوشاند. آنگاه اينان همه گونه كار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم ديني مشكوك شوند و نتوانند دريابند كه اين عالم است يا مزدور.
. . . يكي از راه هاي كاهش دلبستگي مردم به عالمان ديني گشايش مدارسي است كه مزدوران وزارت در آن كودكان را به گونه اي بپرورند كه عالمان. . . را دوست نداشته باشند. . .
5- ترديد برانگيختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسئله اي كه مربوط به زمان خاصي بوده و مدت آن سپري شده است. . .
6و7- مسلمانان بايد باور كنند كه منظور پيامبر از اسلام، همه اديان است چه نصرانيت باشد و چه يهوديت و مقصود تنها پيروان محمد (ص) نيست زيرا قرآن همه دينداران را مسلمان مي خواند. . .
8 و 9- بايد در اين خبر كه «يهوديان را از جزيره العرب بيرون رانيد»(87) و نيز اينكه «دو دين در جزيره العرب گرد هم نمي آيند»(88) ترديد افكند. . .
10- بايد مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن ترديد افكند با اين دستاويز كه خدا از اطاعت انسان ها بي نياز است. بايد به سختي از حج جلوگيري كرد و از هر گردهمايي مسلمانان چون نماز جماعت و حاضر شدن در مجلس هاي حسين(ع) و دسته هاي عزاداري؛ چنان كه بايد آنها را به سختي از ساختن مساجد، زيارتگاه ها، كعبه، حسينيه ها و مدارس بازداشت.
11- بايد در خمس ترديد افكند و آن را تنها براي غنيمت هاي به دست آمده از جنگ با كفار واجب دانست و نه منافع كسب و كار. گذشته از آن خمس را بايد به پيامبر و امام پرداخت و نه عالم؛ ديگر اينكه عالمان با پول هاي مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ مي خرند بنابراين خمس دادن به آنها شرعي نيست.
12- اسلام را بايد دين عقب ماندگي و هرج و مرج برشماريم؛ در عقايد مردم ترديد ايجاد كنيم و پيوند مسلمانان را با اسلام سست كنيم. واپس ماندگي و ناآرامي و دزدي در كشورهاي اسلامي را بايد به اسلام نسبت دهيم.
13- بايد پدران را از پسران جدا كنيم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و تربيت آنان به دست ما بيفتد و ما آنان را از عقيده، تربيت ديني و پيوستگي با عالمان دور كنيم.
14- بايد زنان را تشويق كنيم كه عبا (چادر) از سر بيفكنند زيرا حجاب را خليفگان بني عباس رايج كردند و اين يك عادت اسلامي نيست. به همين جهت، مردم زنان پيامبر را مي ديدند و زن در همه امور وارد بود؛(89) آنگاه كه زن عبا (چادر) از سر افكند، جوانان را تشويق كنيم كه به سوي آنان بروند تا فساد در ميانشان افتد. در ابتدا بايد زنان غير مسلمان عبا (چادر) از سربردارند تا زنان مسلمان نيز سر در پي آنان نهند.
15- نمازهاي جماعت را بايد با نسبت دادن فسق به امام جماعت و آشكار كردن بدي هاي او و نيز دشمني انداختن - با شيوه هاي گوناگون - در ميان امام و پيروانش برافكند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
82- خاطرات صبحي، صص 24 - .31
83- خاطرات صبحي، ص .42
84- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .135
85- صابئان جمعي از اهل كتابند كه با رها نمودن برخي باورهايشان به ستاره پرستي گرايش پيدا كردند.
86- يا ايها الذين آمنوا لا تأكلوا الربوا اضعفاً مضاعفه ً. . . سوره آل عمران (3) آيه .130 اين صفت «اضعافاً مضاعفه » در آيه شريفه، صفت غالب ربا را بيان مي كند و به هيچ روي رباي حرام را در دو يا چند برابر سود منحصر نمي سازد. قرآن كريم در سوره بقره آيه 278 مي فرمايد: «يا ايها الذ ين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بق ي م ن الربا. . . » يعني اي گرويدگان! تقواي الهي پيشه كنيد و آنچه از ربا بر جاي مانده است را وانهيد؛ از اين آيه و آيه هاي ديگر فهميده مي شود كه ربا به كلي حرام است.
87 -قال رسول الله (ص): اخر جوا اليهود و النصاري م ن جزي ره العرب . كنز العمّال ج 4، ص 382، حديث .11015
88- قال رسول الله (ص): لا يجتم ع دي نان في جزي ره العرب . كنز العمّال ج 12، ص 307، حديث .35148
89- اين سخن درست نيست و منابع تاريخ اسلام آن را تأييد نمي كند؛ خداوند متعال خطاب به زنان پيامبر مي فرمايد: و قرن في بيوتكن و لا تبر جن تبر جالجاهليه الأولي... (سوره احزاب (33) آيه 33) ]يعني اي زنان پيامبر![ در خانه هايتان بنشينيد و آرام گيرد و مانند دوره جاهليت پيشين، آرايش و خودآرايي نكنيد
تناقض در گفته های بهائيت (12)
«قرار داديم خانه مسكوني و البسه خصوصي ميت را براي اولاد ذكور و اولاد اناث و ورثه ديگر حق ندارند. به درستي كه اوست عطا كننده فياض».
و حتي در سلام و جواب سلام نيز در اين فرقه ميان زن و مرد احكام متفاوتي وجود دارد:
«باب پنجم از واحد ششم بيان در حكم تسليم است كه سلام بدهند مردها به الله اكبر و جواب بدهند به الله اعظم و زن ها سلام بدهند به الله ابهي و جواب بدهند به الله اجمل».
و درباره حج نيز آمده است:
«حج بيت كه بر رجال است و بيت اعظم در بغداد و بيت نقطه در شيراز مقصود است. هر يك را كه حج نمايند كافي است. هر كدام كه نزديك تر به هر بلد است اهل آن بلد آن را حج نمايند». (67)
و تمام اين مطالب در حالي است كه:
«از جمله اساس بهأالله ترك تعصب وطني و تعصب مذهبي و تعصب جنسي و تعصب سياسي است». (68)
و در مكاتيب عبدالبهأ آمده:
«اي احبّاي الهي از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عاميانه و اوهام جنسيّه و وطنيه و دينيّه كه به تمام مخالف دين الله و رضاي الهي و سبب محرومي انساني از مواهب رحماني است بيزار شويد. . . و به هر نفسي از هر ملت و هر آئين و هر طايفه و هر جنس و هر ديار ادني كرهي نداشته باشيد بلكه در نهايت شفقت و دوستي باشيد. . . ». (69)
در باب خامس عشر از واحد هشتم بيان آمده است:
«بر هر كس از پيروان باب واجب است كه براي طلب اولاد ازدواج كند، اما اگر زن كسي باردار نشد حلال است براي حامله شدن او از يكي از برادران بابي خود ياري بگيرد! ولي نه از غير بابي». (70)
و در باب 4 از واحد هشتم بيان نيز چنين آمده:
«هر چيزي بهترين آن متعلق به نقطه (يعني خود باب)و متوسط آن متعلق به حروف حيّ(هيجده تن ياران باب) بود و پست ترين آن براي بقيه مردم است». (71)
كه اين دستورات نيز حاكي از مساوات و عدالت اجتماعي شريعت باب مي باشد!
اما علاوه بر شواهد تاريخي، احكام زير نيز گوشه اي از تعصبات جاهلانه آنها به فرقه ضاله بهائيت را نشان مي دهد:
«واجب است بر هر مسلماني كه در دين بيان به سلطنت مي رسد اينكه احدي را در زمين خودش باقي نگذارد از غير مؤمن به دين بيان و همچنين اين حكم(يعني كشتن تمام افراد) بر تمام افراد مؤمنين به دين بيان واجب است». (72)
«كن شعله النار علي اعدائي و كوثر البقأ لاحبائي». (73)
{بر دشمنانم شعله آتش باش و براي دوستانم كوثر بقأ (آب حيات باش)}.
«غير از مؤمنين به بيان هر كس هر چه دارد بايد از او گرفت و اگر بعداً داخل در دين بيان شد بايد به او رد نمود!!». (74)
آنها حتي ميان زنان شهري و روستايي بهائي نيز تبعيض قائل مي شوند. چنانچه در كتاب بيان باب هفتم واحد ششم در نكاح آمده است:
«جايز نبودن مهر براي اهل شهر بيش از نود و پنج مثقال طلا و براي اهل ده بيش از نود و پنج مثقال نقره».
و بهأالله نيز در كتاب اقدس، علاوه بر كاهش مهريه بر اين تبعيض آشكار صحّه مي گذارد:
«تحقق پيدا نمي كند مصاهرت و ازدواج مگر با تعيين مهر به تحقيق تقدير شده است از براي شهرها نوزده مثقال طلا و از براي دهات نوزده مثقال نقره».
در آئين بهائيان از برخي اعمال زشت چون، زنا كردن به وسيله جزا دادن و واريز پول به بيت العدل جلوگيري مي شود. چنانچه كتاب اقدس حد زاني و زانيه را چنين تعيين كرده:
«خدا حكم كرده است بر هر زاني و زانيه ديه مسلمه را به بيت العدل بدهد و آن نه مثقال طلاست!».
البته براي بار دوم بايد دو برابر جريمه دهند كه به قول نورالدين چهاردهي چنين جريمه اي تا كنون پرداخت نشده است(75) و مشخص است كه چنين جزايي در جلوگيري از اعمال قبيحه و تكرار آن چقدر مؤثر واقع مي شود!
بهائيان درحالي از تعدد زوجات منع شده اند كه حداقل نام چهار همسر بهأ به همراه فرزندان او از اين زنان در تاريخ ثبت شده است.
بهائيان اهميت زيادي براي «زبان اسپرانتو» قائل هستند و وحدت جهاني با يك دولت، يك ارتش، يك پارلمان و يك زبان را تبليغ مي كنند(76) و در عين حال معتقدند:
«در تشكيل اتحاديه آينده ملل يك نوع حكومت ها فوق حكومت ها بايد تدريجاً به وجود آيد كه داراي تأسيسات و تشكيلات وسيعه است»(77)
حال آنكه از عقايد مسلم بهائيان اين است كه:
«عقيده بهائي تمركز افراطي و زياده از حدّ امور را در مركز واحد رد مي كند و از هر اقدامي كه براي متّحدالشكل كردن امور اجرا شود اجتناب مي ورزد»(78).
فضل اله مهتدي معروف به صبحي، كاتب وحي! بهائيان، مي نويسد:
«موقعي بعضي از مطلعين شرقي و اروپائيان از (عبدالبهأ). . . سؤال كردند كه شما بهأاله را چه مي دانيد در جواب گفت: «ما بهأاله را اول مربي عالم انساني مي دانيم» و نيز اوقاتي كه شوقي افندي به اروپا رفته بود در ضمن لوحي كه اصل آن به خط اين بنده است عبدالبهأ او را فرمود كه با پروفسور برون (ادوارد براون) مستشرق انگليسي وقت ملاقات سخن از امر بهائي به ميان نياورد و هر كه بپرسد شما بهأاله را چه مي دانيد جواب مي گويد كه ما بهأاله را اول معلم اخلاق مي دانيم؟»(79)
البته معلم اخلاقي كسي كه جعفر كذاب، برادر امام حسن عسگري(ع) را صادق مي داند(80) بايد هم بهأاله باشد كه بودا و كنفسيوس را پيغمبر مي دانست. (81)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
67 -رياض قديمي، گلزار تعاليم بهائي، به نقل از رساله سؤال و جواب، ص .147
68- رياض قديمي، گلزار تعاليم بهائي، ص 366، به نقل از مجموعه خطابات.
69- رياض قديمي، گلزار تعاليم بهائي، صص 367-366، به نقل از مكاتيب عبدالبهأ.
70- يحيي نوري، خاتميت پيامبر اسلام و ابطال تحليلي بابيگري، بهائيگري، قاديانيگري، ص .59
71- يحيي نوري، خاتميت پيامبر اسلام و ابطال تحليلي بابيگري، بهائيگري، قاديانيگري، ص .59
72- باب ششم از كتاب بيان.
73 -بهأالله، لوح احمد.
74- باب پنجم از كتاب بيان.
75- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .132
76- خبرگزاري فرانسه، مورخه 6/1/.1374
77- جامعه عمومي دنيا، از انتشارات لجنه جوانان بهايي طهران، 1338 شمسي، ص .18
78 -راهنماي احباي الهي در ترويج و انتشار امرالله، ص .45
79- مهتدي، فضل اله، خاطرات صبحي درباره بهائيگري، چاپ سوم، 1344، چاپخانه علميه تبريز، ص .133
80- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص 110، به نقل از كتاب مقام شعر در اديان، تأليف روح اله مهراب خاني. مهراب خاني همچنين در ص 57 كتاب مي نويسد كه بهأ زرتشت را پيغمبر بر حق مي داند.
81- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص 130، به نقل از كتاب امر و خلق، فاضل مازندراني ص .348
دستور العملهاي فرقه بهائيت (11)
آيا اين نوشته ها به هذيان يك تبدار شبيه نيست؟!(55)
البته اسلوب نگارش فارسي او از لحاظ رواني و سادگي و عمق معني!!، عيناً مانند نوشته هاي عربي وي است و در اين آثار جز بعضي حروف و روابط، ديگر كلمه فارسي ديده نمي شود و اسلوب جمله بندي به صورت جمله هاي زبان عربي ولي مغلوط است به طوري كه اغلب اوقات فهم آن غير ممكن است. به خصوص كه به رمز و كنايه صحبت مي كند. مثلاً در خطاب به ملا محمدعلي ملقب به قدوس مي گويد: «يا محمد قبل علي» يا اين كه خود را «ذات حروف السبع» مي خواند (حروف كلمه علي محمد هفت است) و گاهي هم برابر عددي اسامي را مي نويسد. اينك جملاتي چند از كتاب بيان فارسي وي، تا اسلوب فارسي نوشتن او نيز روشن شود:
از بيان فارسي باب اول از واحد ثاني
«شبهه اي نيست كه هر مرآتي كه مقبل شمس مي شود، خود مستشرق مي شود والا خود بنفسه طالع مي شودو غارب مي گردد و عز كل است كه به ثمره وجود خود كه فوز بلقأالله و ايمان به آيات اوست برسند والا خود شئي باطل مي گردد بنفسه و همين شجره است كه غرس شجره قرآن را در افئده مردم نمود، از براي امروز و امروز كل خود را نسبت به او مفتخر و معزز مي داند و مي كنند آنچه كه مي كنند و اين است معني لاحول و لا قوه الا باالله در تشريع الا اگر اين نسبتي كه حقيقت ندارد، از خود سلب نمايند به قدر ذبابه قدرت ندارند. . . ».
از بيان باب السابع من الواحد الثاني
«خداوند طين را بيت خود قرار داده كه كسي كه يوم قيامت عرض بر شجره حقيقت مي شود، از اقرار به عرض او و از لقأ او به لقأ او مستبعد نگشته و تسع تسع عشر عشر آني از يوم قيامت بهتر است از آنچه سنين ما بين القيامتين مي گذرد». (56)
بعضي از فروع تعاليم باب
- تمام كتب ديني و اخلاق و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند! تنها كتاب «بيان» معتبر مي باشد و با وجود آن، نبايد به كتب و آيات و تفاسير و دليل و برهان هاي ديگر رجوع نمود و به آنها ايمان آورد!
در كتاب جنات نعيم اشراق خاوري، جلد اول كه اشعار نعيم(57) را نقل كرده آمده است:
«بر تو فرض است جز كتاب بيان
محو كل كتب حديث و قديم». (58)
بهائيان با وجود آنكه ميرزا حسينعلي در لوحي مندرج در كتاب «مائده آسماني» و در كتاب «ايقان»(59) و «سوره الملوك» جزماً اعتراف و اذعان مي دارد كه قرآن به هيچ وجه و صورتي تحريف درآن راه نيافته و قرآن تمام بوده و اكنون نيز همان است كه بوده است، «بيان» را ناس قرآن و «اقدس» را ناسخ «بيان»(60) مي دانند.
زعما و مبلغان بهايي، درپاسخ اين سؤال كه چرا «بيان ناسخ قرآن است؟» عموماً پاسخ مي دهند: به دليل تحريف قرآن مجيد.
و اين در حالي است كه عبدالحميد اشراق خاوري عقيده بهائيت را در خصوص شبهه تحريف قرآن مجيد، چنين اذعان مي دارد:
«به صراحت در الواح الهيه نازل گرديده كه قرآن مجيد تمام و كامل و از دستبرد سارقين و مغرضين محفوظ است». (61)
البته لازم به ذكر است كه به گفته نورالدين چهاردهي كتب اساسي و مهم ازلي ها و بهائي ها جز نشريات جديد در دسترس پيروانشان قرار نمي گيرد. (62)برخي از تعاليم بابيت: - واجب است انهدام و نابودي تمام ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه و قبور انبيأ و ائمه و تمام مساجد و. . . هر بنايي كه به نام ديانت ساخته مي شود.
- واجب است بر سلاطيني كه به دين باب روي مي آورند، خانه علي محمد باب در شيراز را كه در آن تولد يافته و زندگي كرده، به گونه اي خاص بنا كنند كه از بيرون نود و پنج درب داشته باشد و از ميان نود درب و آنقدر وسعت داشته باشد كه تمام شيراز را دربر گيرد و زماني كه اهل دنيا به حج بابيگري مي روند گنجايش آن را داشته باشد. علاوه بر آن خانه شيراز كه «كعبه» مي شود، هيجده بقعه رفيع ديگر بر قبر هيجده حروف حي كه مؤمنين او هستند بنا نمايند. . . .
- حج كعبه شيراز بر تمام مردان پيرو باب واجب است و نيز بر همه مردان و زنان شيراز.
- سال 19 ماه، ماه 19 روز، روزه 19 روز و روز عيد فطر اول نوروز است!(63)
- ازدواج با محارم غير از زن پدر، حلال مي باشد.
- معاملات ربوي آزاد و حلال است.
- حجاب زنان ملغي مي باشد (و بي حجابي آزاد و حلال).
- دخالت در سياست ممنوع مي باشد. (64)
- حقوق و وظائف شرعيه بر دو قسم است، قسمي مانند نماز و روزه و غيرهما فردي و شخصي است و قسمي مانند شركت در انتخابات محافل روحانيه و امور عمومي امري وظيفه اجتماعي است.
در قسمت اول انجام فرائض شرعيه از ابتداي سن بلوغ كه اول شانزده سالگي است بر دختر و پسر متساوياً فرض و واجب است و در قسمت دوم انجام تكاليف اجتماعي پس از پايان بيست و يك سالگي و ورود به بيست و دو سالگي كه سن بلوغ اجتماعي آن هم بر پسر و دختر متساوياً واجب است. (65)
«عبدالبهأ» در مورد تفاوت حقوقي مردان و زنان در فرقه بهائيت مي گويد:
«در شريعت. . . نسأ و رجال در جميع حقوق متساويند مگر در بيت العدل عمومي زيرا رئيس و اعضاي بيت العدل به نص كتاب رجالند. . . . »(66)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
55 -البته روانشناسان مي توانند با بررسي آثار باب، نوع بيماريهاي رواني او را مشخص و در كنار كتب و اسناد تاريخي به نسل هاي آينده ارائه نمايند.
56 -عبدالحسين نوايي، فتنه باب، صص 155-.150
57 - محمد نعيم بزرگترين شاعر حزب بهائي، كارمند سفارت انگليس در تهران و پدر عبدالحسين نعيمي- از جاسوسان نفوذي انگليس در ميان جنگلي ها و جاسوس رسمي انگليس- است.
ميس لمبتون از دوستان نزديك عبدالحسين نعيمي بود كه همكاري صميمانه اي با هم داشتند.
58 -نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .174
59 -سيدمحمدباقر نجفي، نويسنده كتاب بهائيان در ص 466 كتاب مي نويسد: در مقابله اي كه مؤلف كتاب از نسخه خطي زين المقربين و چاپ اول ايقان با ديگر چاپ هاي بعدي به عمل آورد حدود 491 مورد اختلاف پيدا شد!
60- حسينعلي ميرزا پس از دعوي من يظهره اللهي، جهت مريدانش، كتاب احكام بهائيان را به نام «اقدس» تحرير و ارائه داد و به گفته ابوالفضل گلپايگاني، كتاب اقدس در مقام تطبيق با كتاب «بيان» در اصول و فروع، با يكديگر چنان مختلف و متفاوتند كه انجيل با تورات و كعبه با سومنات. به نقل از كتاب بهائيان، نوشته سيدمحمدباقر نجفي، ص .445
61- كتاب «محاضرات»، عبدالحميد اشراق خاوري، ص .1093
62- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .108
63 -سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، صص 103-.100
64- سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، به نقل از مجموعه الواح ميرزا حسينعلي نوري، صص 3 و .4
65- احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص .152
66- احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص .95
خزعبلات ولاطايلات بهاء (10)
حسينعلي بهأ انبوه پر شمار مردم را كه به ادعاي خدايي او وقعي نمي گذاشتند در شمار غافلين مي خواند و در جواب كساني كه از او مي پرسيدند: تو كه خود را خدا مي داني، چرا بعضي از مواقع مي گويي اي خدا، و در بعضي از نوشته هايت از او استمداد مي طلبي؟ مي گويد:
«يدعو ظاهري باطني و باطني ظاهري ليست في الملك سواي ولكن الناس في غفله مبين». (45)(باطن من ظاهر من را مي خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودي غير از من نيست، ليكن مردم در غفلت آشكارند).
و در كتاب بديع نيز آمده است:
«انه يقول (خود بهأ) حينئذ انني انا الله لا اله الا انا كما قال النقطه (سيدباب) من قبل و بعينه يقول من يأتيني من بعد». (46)كتاب «بيان» كتاب آسماني! باب
سيدعلي محمد باب پس از ادعاي نبوّت، مطالب بي سر و ته خود را در قالب كتاب به پيروان خود عرضه كرد. اعتضادالسلطنه كه خود معاصر باب بوده در اين باره مي نويسد:
«و از مزخرفات خود بعضي را قرآن و برخي را مناجات نام نهاد و به آنها داد كه به جاي قرآن مجيد و صحيفه سجاديه آن كلمات را قرائت كنند. . . ». (47)
باب در كتاب تفسير سوره يوسف، خود را العياذ باللّه از خاتم النبيين بالاتر دانسته، به اين دليل كه مقام محمد «صلوات الله عليه و آله» مقام الف بود و مقام من نقطه!!. (48)باب كتاب اساسي تعليماتي خود را بيان ناميده و طبق معمول خود، اساس تقسيمات آن را بر 19 گذاشته و كتاب را به 19 واحد و هر واحد را به 19 باب تقسيم كرده است ولي خود او يا علمش كفايت نكرده كه اين كتاب اساسي خود را تمام كند!! زيرا فقط 11 واحد را نوشته و كتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به «من يظهره الله» حوالت كرده است. . . خود باب بيان عربي را تا واحد يازدهم بيشتر نتوانست بنويسد خليفه او (صبح ازل) نيز فقط بيان فارسي را تا واحد يازدهم تكميل كرده است. (49)معمولاً نامه ها و كتب باب با خطبه و مناجات و حمد خدا شروع مي شود و در اين قسمت درست تقليدي ناقص از قرآن كريم است و حتي اغلب عبارات قرآن مجيد را بعينه يا با تفاوت جزئي به نام خود آورده است و از اين حد كه مي گذرد و به مطلب مي پردازد، سنگيني و اغلاط و اشكال آن شروع مي شود و اغلب اوقات كلمات مخالف قواعد صرف و جملات ناسازگار با اصول نحو در آن پيدا مي آيد. صاحب كتاب «باب و بها را بشناسيد» براي نمونه قسمتي از نوشته هاي او را نقل كرده و نموداري از اسلوب ثقيل و متصنع و مغلوط او به دست داده است و ما نيز قسمت هايي كوچك از كتب مختلف او نقل مي كنيم تا نمونه اي به دست داده باشيم و بر داوري ما در اسلوب نگارش غلط و عاميانه وي شاهدي عادل باشد. اينك قسمتي از لوحي كه پيروانش سخت بدان مي نازند:
«آثارالنقطه جل و عز البيان في شؤن الخمسه من كتاب الله عز و جل كتاب الفأ بسم الله الأبهي بالله الله البهي البهي، الله لا اله هو الابهي الابهي الله لا اله الا هو البهي البهي، الله لا اله الا هو المبتهي المبتهي، الله لا اله الا هو المبهي المبهي، الله لا اله الا هو الواحد البهيان. ولله بهي بهيان بهأالسموات و الارض و ما بينهما و الله بهأباهي بهي و لله بهي بهيان بهيه السموات و الارض و ما بينهما و الله بهيان مبتهي مبتهأ ولله بهي بهيان ابتهأ السموات و الارض و ما بينهما ولله بهيان مبتهي مبتها». (50)اين بود مقدمه لوحي كه بهائيان خيلي به آن اهميت مي دهند و خواننده خود درك مي كند كه سراسر اين جملات از لحاظ معني نارسا و از لحاظ لفظ خلاف اصول علم صرف و تصريف لغات در عربي است. تازه اينكه مقصود نويسنده چيست؟! معلوم نيست. به همين جهت باز قسمت هاي ديگري از اين لوح مهم!! را مي آوريم تا خواننده را اطلاع بيشتري بر سبك و اسلوب مدعي و بدعت گذار بي مايه حاصل آيد:
«هذا كتاب من عندالله المهيمن القيوم الي من يظهره الله انه لا اله الا انا العزيز المحبوب ان اشهد انه لا اله الا هو و كل له عابدون. انا قد جعلناك جلالا جليلا للجاللين و انا قد جعلناك جمالا جميلا للجاملين و انا قد جعلناك عظيمانا عظيماً للعاظمين و انا قد جعلناك نوراً نوراناً نويراً للناورين و انا قد جعلناك رحماناً رحيما للراحمين قل انا قد جعلناك عزاناً عزيزاً للعاززين قل انا قد جعلناك حباناً حبيباً للحاببين. . . ». (51)
باز از همين لوح معروف كه بهائي ها آن را در حق ميرزا حسينعلي مي دانند:
«تبارك الله من رب ممتنع منيع و تبارك الله من ملك مقتدر قدير و تبارك الله من سلط مستلط رفيع و تبارك الله من عظم معتظم عظيم و تبارك الله من شمخ مشتمخ شميخ و تبارك الله من بذخ مبتذخ بذيخ و تبارك الله من فخر مفتخر فخير و تبارك الله من ظهر مظتهر طهير و تبارك الله من قهر مقتهر و قهير و تبارك الله من غلب مغتلب غليب. . . الخ». (52)اين است آنچه به اسم «كتاب» براي معتقدين به خود آورده و لطف كلام در اين است كه اين نوشته ها را «معجزه»ي خود مي داند. معجزه اي كه نه سر دارد نه ته! نه از لحاظ ادبي اهميتي را حائز است نه از لحاظ ديني يا فلسفي يا علمي. براي نشان دادن اسلوب مكرر و دراز نويسي لاطائل وي من عقيده دارم همين مقدار كافي است. ولي براي اين كه توهمي نشود كه ما يك قسمت را فقط ذكر كرده ايم، اينك نمونه هاي ديگر:
«يا خليل بسم الله الا قدم الا قدم بسم الله الواحد القدام بسم الله المقدم المقدم بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدوم بسم الله القادم القدمان (بعد از 25 بار تكرار ديگر) بالله الله الواحد القدام بالله الله المقدم المقدم بالله الله القادم القدام، بالله الله القادم القدوم بالله الله القادم القدوم (بعد از ده سطر ديگر به همين نحو تكرار) الله لا اله هو الاقدم الاقدم، الله لا اله الا هو الواحد القدام. الله لا اله الا هو المقدم المقدم. الله لا اله الا هو المقدم المقدم. الله لا اله اله هو القادم القدام. الله لا اله الا هو القادم القدوم. الله لا اله اله هو القادم القدمان. الله لا اله الا هو القادم المتقدم (بعد از ده سطر ديگر به همين نحو) انني انا الله لا اله الا انا الاقدم، انني انا الله لا اله انا الاقدم انني انا الله لا اله الا انا الواحد القدام (به همين نحو 18 سطر ديگر تكرار مي شود». (53)باز از يك لوح ديگر:
«بقوله ان هذا آثار نقطه عزوجل في شئون الخمسه ، بسم الله البهي الابهي. الحمدالله الذي قد اظهر ذاتيات الحمديات باطراز طرزاً طرزانيه و اشرق الكونيات الذاتيات باشراق شوارق شراق شرقانيه و الاح الذاتيات البازخيات بطوالع بدايع رقايع منايع مجد قدس متناعيه، استحمد حمداً ماحمده احد من قبل و لا يستحمده احد من بعد. حمداً طلع و اضأ و اشرق فانار و برق فأباد و اشرق فاضأ و تشعشع فارتفع و تسطع فامتنع حمداً شراقاً ذوالاشتراق و براقاً ذوالابتراق و شقاقاً ذوالاشتقاق، رقاقاً ذوالارتقاق. حقاقاً ذوالاحتقاق. كناز ذوالاكتناز، ذخار ذوالاذتخار، فخار ذوالافتخار و ظهار ذوالاظتهار». (54)ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
45- ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .405
46- كتاب «بديع»، چاپ 1286 هص ق، ص .154
47- عبدالحسين نوايي، فتنه باب، انتشارات بابك، چاپ سوم، بهار 1362، ص .14
48- عبدالحسين نوايي، فتنه باب، ص .160
49- عبدالحسين نوايي، فتنه باب، صص 164-.163
50- عبدالحسين نوايي، فتنه باب.
51- عبدالحسين نوايي، فتنه باب.
52- عبدالحسين باب، فتنه باب.
53- عبدالحسين نوايي، فتنه باب.
54 -عبدالحسين نوايي، فتنه باب.
ميرزا حسينعلی بهاء ادعای الوهيت وخدائی ميكند! (9)
حمايت دولت روسيه تزاري تا پايان حاكميت خاندان رومانوف (تزارها) و پيروزي انقلاب كمونيستي در اكتبر 1917 ميلادي ادامه يافت. «بهأالله» نيز وابستگي به روسيه را پنهان نمي كرد. به طوري كه در يكي از الواح خود از پيروانش مي خواهد تا همواره دولت بهيه روس را دعا كنند.
كينياز دالگوركي جريان را چنين شرح مي دهد:
«(پس از ترور ناصرالدين شاه) ميرزا حسينعلي و بعضي ديگر از محارم مرا هم گرفتند، من از آنها حمايت كرده با هزاران زحمت همه كاركنان سفارت حتي خود من شهادت داديم كه اينها بابي نيستند لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانه شان كرديم. من به ميرزا حسينعلي گفتم كه تو ميرزا يحيي را در پس پرده بگذار و او را من يظهره الله بخوان. . . و مبلغ زيادي به آنها پول دادم. . . (از آنجا كه) ميرزا حسينعلي هم پيرمرد و هم علم و اطلاع نداشت لذا چند نفر آدم باسواد همراه او نمودم. . .
زن و بچه و كس و كار او (حسينعلي) را هم روانه بغداد كردم كه دلبازپسي نداشته باشد و در آنجا تشكيلاتي دادند. كاتب وحي درست كردند، من هم چند نفر منشي و كتب چندي كه از سيد مانده بود جرح و تعديل نموده براي آنها فرستادم كه نسخ زيادي از آنها استنساخ نمايند. بعضي از الواح را از براي آنهايي كه سيد را نديده و گول خورده بودند هر ماه تهيه كرده و مي فرستادند.
يك قسمت كار سفارتخانه منحصر به تهيه الواح و انتظام كار بابيها بود. . . و همه ماهه براي او (حسينعلي) و مردمش دو سه هزار تومان پول مي فرستادم و در اين بين دولت عثماني آنها را به اسلامبول و از آنجا به «ادرنه» فرستاد و دولت روسيه هم به تقويت آنها پرداخت. خانه و مكان براي آنها تهيه مي شد و ما آن لوايح را با يك آب و تابي به ولايات مي فرستاديم. . . در اين ضمن ميرزا حسينعلي با برادر سر رياست به هم زد و ميرزا يحيي زيربار برادر خود نرفت. . . از برادر جدا شده به طرف جزيره قبرس رفت. . . . و خود را «صبح ازل» ناميد.
. . . ما درصدد برآمديم عباس پسر حسينعلي را بگذاريم درس بخواند. . . به واسطه شهرت هايي كه به اسم ميرزا يحيي داده بودند لابد شديم اسم بابي را تبديل به بهايي كنيم». (36)از آنجا كه اين الواح توسط روس ها نوشته مي شد و حسينعلي ميرزا هم سواد درست و حسابي نداشت و مطالب مندرج در الواح آشفته و متناقض بود، اعتراضاتي در پي داشت. حسينعلي ميرزا در پاسخ كساني كه به عدم رعايت اصول زبان عربي توسط او ايراد گرفته اند مي گويد:
«يا معشرالعلمأ لاتفرقوا كتاب الله بما عندكم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بين الخلق قديوزن ما عند الامم بهذاً لقسطاس الاعظم و انه بنفسه لوانتم تعلمون». (37)حاصل آنكه: علما نبايد نوشته هاي اين كتاب را با قاعده هاي صرف و نحو بسنجند، بلكه بايد قاعده هاي ادب عرب را با اين نوشته هاي من بسنجند!(38)در كتاب «قرن بديع» بهاييان، درباره فرستادن ميرزا حسينعلي بهأ به «عكا» چنين آمده است:
«صبح دوم جمادي الاولي 1285 هجري (مطابق با 21 اوت 1868) سفينه حامل مهاجرين كه به يك شركت اتريشي تعلق داشت، به جانب اسكندريه حركت نمود. . . در اسكندريه مهاجرين به سفينه ديگري كه متعلق به همان شركت بود منتقل گرديدند و آن سفينه پس از توقف مختصر به جانب حيفا رهسپار شد. چند ساعت بعد با يك كشتي شراعي (بادباني) به جانب عكا حركت نمودند و بعد از ظهر يوم 2 جمادي الاولي 1285 به شهر اخير وارد شدند. . . »(39)
ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) پس از 24 سال زندگي در شهر «عكا» در روز دوم ذيقعده 1309 هجري قمري مرد و در همان شهر دفن شد كه هم اكنون قبر او قبله بهائيان است. يكي از مبلغين معروف بهائي به نام محمدعلي قائني در اين مورد مي نويسد:
«قبله ما اهل بهأ روضه مباركه در مدينه عكا مي باشد كه در وقت نماز خواندن بايد رو به آن بايستيم و قلباً متوجه به «جمال قدم» يعني بهأ باشيم. . . »(40)ادعاي الوهيت
ميرزا حسينعلي بهأالله پس از ادعاي پيامبري مدعي «الوهيت» مي شود و خود را خداوند و خالق جهان مي شمارد. ادعاي «الوهيت» ميرزا حسينعلي نور كجوري (بهأالله) بيشتر به يك شوخي مي ماند و عده اي تصور مي كنند كه اين امر ساخته و پرداخته مخالفان بهائيت بوده است. اما نگاهي از سر تأمل بر نوشته هاي ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) اين شائبه را به يقين تبديل مي كند. براي اثبات ادعاي الوهيت بهأالله به چند نمونه از نوشته هاي اونگاه مي كنيم. بهأالله هنگامي كه در زندان عكا گرفتار بود، چنين نگاشت:
«اسمع ما يوحي من شطر البلأ علي بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفريد». (41)(بشنو آنچه را كه وحي مي شود از مصدر بلا بر زمين غم و اندوه از سدره قضا بر ما به اينكه نيست خدايي جز من زنداني يكتا».
در قسمتي ديگر از كتاب مبين مي گويد:
«كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في اءخرب البلاد». (42)(اينگونه امر كرد پروردگارت، زماني كه بود زنداني در خراب ترين شهرها».
و نيز مي گويد:
«تفكر في الدنيا و شأن اهلها ان الذي خلق العالم لنفسه قد حبس في اءخرب الديار بما اكتسبت ايدي الظالمين». (43)(درباره دنيا و حالات مردم آن بينديش. زيرا آنكه جهان را براي خود خلق كرد، در خراب ترين مكان ها به دست ستمكاران زنداني است).
و در جاي ديگري از كتاب مبين آورده است:
«ان الذي خلق العالم لنفسه منعوه اءن ينظر الي اءحد من احبائه»(44)
(آن كسي كه جهان را براي خودش خلق كرد، او را منع مي كنند كه حتي به يكي از دوستانش نظر افكند).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
36- خاطرات پرنس دالگوركي، كتابفروشي حافظ، سيدابوالقاسم مرعشي.
37- كتاب «اقدس»، ص 28، چاپ مطبعه ناصري، 49 صفحه 19 سطري.
38- سيدمحمد باقر نجفي، بهائيان، ص .456
39-كتاب قرن بديع، ص .214
40- بررسي باب و بهأ، جلد دوم، ص .12
41- ميرزا حسينعلي نور كجوري (بهأالله)، كتاب مبين، چاپ 1308 قمري، ص .286
42- ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .342
43- ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .56
44- ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .233
طرح قتل ناصرالدین شاه از سوی عوامل بهاء 7
ميرزا حسينعلي (بهأالله) پس از طراحي برنامه ترور شاه، براي اينكه از مظان اتهام دور باشد، قبل از اجراي اين طرح به خانه ييلاقي ميرزاآقاخان نوري صدراعظم وقت و جانشين «اميركبير» مي رود و منتظر نتيجه اقدام همفكران و بابي هاي مأمور ترور مي ماند. چون خبر شكست اين توطئه و بازداشت «بابي ها» به او مي رسد، به سرعت خود را به سفارت روسيه در «زرگنده» مي رساند. شوقي رباني رهبر بهائيان در روزگار رضاخان و محمدرضا پهلوي در اين مورد چنين مي نويسد:
«هنگامي كه قضيه سوءقصد اتفاق افتاد، حضرت بهأالله در لواسان تشريف داشتند و ميهمان صدراعظم بودند و خبر اين حادثه در قريه افجه به ايشان رسيد. . . سواره به اردوي شاه كه در نياوران بود رفتند و در بين راه به سفارت روس كه در زرگنده نزديك نياوران بود رسيدند. در زرگنده ميرزامجيد شوهر همشيره مبارك كه در خدمت سفير روس پرنس دالگوركي سمت منشيگري داشت آن حضرت را ملاقات كرد و ايشان را به منزل خود كه متصل به خانه سفير بود دعوت و هدايت نمود. شاه از استماع اين خبر غرق درياي تعجب و حيرت شد و معتمدين مخصوص به سفارت فرستاد. . . تا حضرت بهأالله را از سفارت روس تحويل گرفته به نزد شاه بياورند. . . سفيرروس از تسليم حضرت بهأالله به نمايندگان شاه امتناع ورزيد و از هيكل مبارك استدعا نمود كه به خانه صدراعظم تشريف ببرند ضمناً از شخص وزير به طور صريح و رسمي خواستار گرديد وديعه پربهايي كه دولت روس به وي مي سپارد در حفظ و حراست آن بكوشد. . . و كاغذي به صدراعظم نوشت كه بايد حضرت بهأالله را از طرف من پذيرايي كني و در حفظ اين امانت بسيار كوشش نمايي و اگر آسيبي به حضرت بهأالله برسد و حادثه اي رخ دهد تو مسؤول سفارت روس خواهي بود. . . »(24)
ناصرالدين شاه كه از حادثه ترور سخت به خشم آمده بود، آنچنان كه بايد و شايد به خواسته هاي سفير روسيه توجه نمي كند و «ميرزا حسينعلي» را به زندان مي اندازد. اما به اين سبب كه وي با مساعدت و موافقت دولت روسيه به سلطنت رسيده بود و توان مقابله با قدرت استعماري روسيه تزاري را نداشت و پرنس دالگوركي سفيرروسيه هم مرتباً ماجرا را دنبال مي كرد، سرانجام با اين شرط كه «ميرزا حسينعلي نوري» (بهأالله) براي هميشه از ايران تبعيد شود، با آزادي او موافقت مي كند.
بهائيان بر اين اعتقادند كه پس از آزادي «ميرزاحسينعلي نوري»، سفير روسيه رسماً از او دعوت كرد تا به خاك روسيه برود. اما دولت ايران وي را به عراق فرستاد و او را در حالي كه توسط تعدادي از نيروهاي روسي و ايراني همراهي مي شد، از ايران تبعيد كرد.
ميرزاحسينعلي نوري پس از آزادي از زندان لوح ويژه اي به زبان عربي درباره امپراتور روسيه نيكلاويج الكساندردوم صادر مي كند كه متن فارسي آن به اين شرح است:
«يكي از سفيران تو مرا هنگامي كه در زندان تهران زير غل و زنجير بودم ياري و همراهي كرد و به اين خاطر خداوند براي تو مقامي معين فرمود كه جز خودش هيچكس رفعت آن را نمي داند»(25).
بابيان وبهائيان توسل به زور را براي پذيرفتن آئين خودمنع كرده بودند، مگر در مورد مسلمانان كه مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام كرده و حتي آنان را شكنجه مي دادند و سپس به شهادت مي رساندند. البته قساوت و سبعيت از جمله خصائص اوليه اعضاي فرقه بابيت بوده كه فريدون آدميت در مورد آنان گفته است كه آنان در جريان شورشهاي خود با مردم و نيروهاي دولتي رفتاري سبعانه داشتند و اسيران جنگي رادست و پا مي بريدند و در آتش مي سوزاندند. او بساط بهأ را از روز نخست مبتني بر دستگاه ميرغضبي و آدمكشي مي داند(26) و عبدالحميد آيتي نيزبهائيان را داراي اخلاقي خشن و سخت دل و كينه جو و متظاهر به مهر ومحبت معرفي مي كند. (27)
در اين مورد مي توان به حادثه تلخ قلعه طبرسي مازندران و حوادث خونبار «زنجان» توسط بابيان كه با قتل و غارت و جنايات بيشماري همراه بود و بالأخره پس از خونريزي بسيار توسط حكومت سركوب شد، اشاره كرد. (28)
به دنبال تبعيد ميرزاحسينعلي، برادر بزرگترش ميرزايحيي صبح ازل هم با لباس مبدل خود را به عراق مي رساند و كم كم اجتماعي از بابيان در خاك عراق ايجاد مي گردد كه مهم ترين هدفشان اذيت و آزار شيعيان بود. به طوري كه شوقي افندي مي نويسد:
«در عراق شيوه بابيان اين بود كه شب ها به دزديدن لباس و نقدينه و كفش و كلاه زوار اماكن مقدسه و شمع ها و صحايف و زيارتنامه ها و جام هاي آب سقاخانه ها پردازند. »(29)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
22- ترور اميركبير را« بابي»ها طراحي كرده بودند. عبدالله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، مورخه پاييز 1382، ص .38
23- در فرقه هاي ضاله بابيگري و بهائيگري، ناصر الدين شاه قاجار موقعيت ومنزلت «شمربن ذي الجوشن» قاتل حضرت اباعبدالله الحسين (ع) را دارد و ميرزاتقي خان اميركبير نيز شخصيتي همسان وهم شأن «ابن سعد» سپهسالار يزيد بن معاويه در حادثه خونبار كربلا را داراست. نگارنده از يكي از بهائي زادگان متعصب شنيدم كه سقوط سريع اميركبير از صدارت و سپس قتل فجيع او درحمام فين كاشان، را انتقام الهي و نتيجه رفتاري مي دانست كه با «حضرت نقطه اولي و پيروانش» ]يكي از القاب سيد محمد علي «باب»، حضرت «نقطه اولي» بوده است[ مرتكب شد و تلاش براي از بين بردن ناصر الدين شاه در شمار واجبات اين فرقه پوشالي محسوب مي شده است. (مؤلف) اين زن كه خانم سلطاني نام داشت و در همسايگي خانه ما زندگي مي كرد، هرروز دعا يا لوح مخصوصي را در لعن ونفرين ناصرالدين شاه مي خواند. (البته بايد به بهائيان حق داد كه چنين تصوري نسبت به اميركبير داشته باشند چرا كه تيزبيني و دقت اميركبير موجب حفاظت از اصول دين تحريف نشده و جلوگيري از رشد بهائيت - با وجود حمايت هاي پنهان و آشكار روسيه از آنان و همچنين نفوذ روسيه در دربار ايران - در دربار و در نتيجه ايران گرديد).
24- شوقي افندي، قرن بديع، جلد يك، صص 319-.318
25 -دكتر سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1380، ص .148
26 -فريدون آدميت، امير كبير و ايران، ص .457
27- عبداله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، سال هفتم، پاييز .1382
28 -برخي از اين درگيري ها و جنايات در كتاب بهائيان، نوشته سيدمحمدباقر نجفي، صص 533 - 613 ذكر شده است.
29- شوقي افندي، قرن بديع، جلددوم، ص .122