روياهای شيرين در مهد علم ويقين
...یک سال از آن روز می گذشت؛ روزی که دیگر تابی برای تحمل قانون گریزی های مدعیان حقوق بشر و قانون گرایی نمانده بود؛ کسانی که طرح بازی می ریختند و خود را فعال دانشجویی لقب می دادند، اما حاضر نبودند قاعده بازی را بپذیرند و این شد که کم کم حاشیه سازی برای نیل به اهداف و جلب نظر مثبت مسئولین دانشگاه موضوعیت پیدا کرد. از اینجا آنچه پیشتر در جریان اصلاحات با عنوان "فشار از پائین و چانه زنی از بالا" می شناختیم، به عنوان مفری برای گریز از قانونی که از قضا دولت اصلاحات در باب آئین نامه فعالیت های تشکل های دانشجویی تصویب کرده بود، مطرح شد. می بایست حتی یاران غاری که مشکل اخلاقی داشتند از شرب خمر گرفته تا آنچه ناگفتنی است، عضویت شورای مرکزی انجمن را عهده دار می شدند؛ محدودیتی برای کسانی که حتی تا 9 ترم مشروط شده بودند، ایجاد نمی شد و یک فارغ التحصیل دانشگاه هم می توانست همچنان در انتخابات کاندیدا شود! این بود آئین نامه نانوشته ای که مدعیان آن روز مطالبه اش می کردند.
اگر چه تاریخچه تخلفات و قانون گریزی ها فراتر از این چیزها بود و اصولاً برگزاری انتخابات غیر قانونی بدون اطلاع رسانی به هیئت نظارت دانشگاه در بازه زمانی مقرر،در کنار آنها چیزی حساب نمی شد، ولی به هر حال بایست از یک جایی اجرای حدود متعارف قانونی آغاز می شد.
بانیان انجمن، همان هایی بودند که پیشتر در سال 76 پيمان (از اعضاي نهضت آزادي) را بدون مجوز برای سخنرانی به دانشگاه کشانده بودند و چون امکان برگزاری برنامه در آمفی تئاتر دانشگاه نبود، با کفش و هورا کشان وارد مسجد شده بودند و حرمت خانه خدا را شکسته بودند. کسانی که برای ترویج فمینیست گام برمی داشتند و برنامه برگزار می کردند تا سخنرانشان این چنین بگوید: «حضرت زهرا(س) نمي تواند الگوي دختر امروزي جامعه ما باشد، چون پدرش پيامبر و همسرش حضرت علي و فرزندانش امام حسن و امام حسين هستند. اين شرايط براي زن امروزي وجود ندارد كه بتواند خود را مانند او ببيند!»
و همان ها که سال 82 شیرین عبادی را در مراسم "پاسداشت صلح و آزادی" میزبانی کردند تا به طور وقيحانه اي با دو تن از اعضاي نهضت آزادي یعنی پيمان و ملكي دست دهد و سپس دست خود را ببوسد و لوح تقديرش را به نشانه افتخار بالاي سر بگیرد. تا بعد بگویند: «دست دادن زن و مرد نه از نظر شرعي مشكل دارد و نه از نظر عرفي(؟!) روزي صد بار دختر و پسر در اين دانشگاه با هم دست مي دهند و هيچ اتفاقي نمي افتد!»
کسانی که جایزه صلح نوبل عبادی را چنین ستایش می کردند:«اهدای جایزه صلح نوبل به خانم عبادی افتخاری بود بزرگ برای ملتی بزرگ و هیچ چیز جز این نمی توانست غرور ملی تحقیر شده ما را احیا کند... اگر نسل زمان مصدق به ملی شدن صنعت نفت افتخار کرد، اگر نسل انقلاب به انقلاب 57 افتخار کرد، نسل ما هم به شیرین عبادی و جایزه صلح نوبل افتخار می کند!» بانیان انجمن همان هایی بودند که روز تعطیل با بیل و کلنگ به جان دیوار مسجد دانشگاه افتاده بودند تا بخشی از مسجد را ملک طلق خویش کنند.
22 اردیبهشت 85 بود که باز برگزاری انتخاباتی غیرقانونی در دستور کار قرار گرفت تا مدعیان دموکراسی و مخالفان نظارت استصوابی از مجموع 67 نفر ثبت نام کننده 51 نفر را بدون ارائه دلیل مستند رد صلاحیت کنند! مطابق آئین نامه مصوب دولت اصلاحات می بایست زمان انتخابات دو هفته قبل از اعلام عمومی به هیئت نظارت اعلام می شد و موافقت لازم کسب می شد. ساده انگاری بود اگر گمان می کردیم اینان به قانون تن خواهند داد.
پس از جلوگیری هیئت نظارت دانشگاه از برگزاری غیر قانونی انتخابات حاشیه سازی آغاز شد و مدعیان مدنیت و روشنفکری به ساختمان ریاست دانشگاه ریختند تا با شکست شیشه ها به همه بفهمانند زیر بار قانون نخواهند رفت. اهالی کشتی گفتگو مثل همیشه خشونت را برگزیده بودند. اعضای شورای مرکزی انجمن که از این همه با عنوان حرکتی خودجوش یاد می کردند پیشتاز قانون شکنان بودند. کار به ساختمان ریاست تمام نشد و تخریب اموال دفتر نهاد رهبری دانشگاه که مسئول آن یکی از سه عضو هیئت نظارت است و بعد تحصن در اتاق های معاونت دانشجویی کشید.
قانون گریزان خواستند تا هیئت نظارت دانشگاه با برگزاری انتخابات در هفته بعد موافقت کند. این بار با توجه به شرایط موجود هیئت نظارت پذیرفت، اما اعلام دیرهنگام اسامی کاندیداها و نیز عدم اعلام دلیل رد صلاحیت 51 دانشجو چیزی نبود که بتوان از آن گذشت. همچنین بین اسامی اعلام شده نیز افرادی فاقد صلاحیت لازم برای کاندیداتوری بودند. انتخابات بدون توجه به مخالفت هیئت نظارت دانشگاه به طور غیر قانونی و با رد صلاحیت 76 درصدی دانشجویان برگزار شد!
بند 5 ماده 7 آئین نامه تشکل های اسلامی دانشگاهیان: چنانچه هر یک از تشکل های اسلامی بدون اخذ موافقت هیئت نظارت دانشگاه و یا برخلاف مفاد اساسنامه مصوب اقدام به برگزاری انتخابات نمایند، نتایج انتخابات مذکور از سوی هیئت نظارت غیر قابل قبول بوده و باطل اعلام می شود.
هیئت نظارت دانشگاه اطلاعیه ای صادر کرد و با استناد به بند فوق و نیز مواد 15 و 29 اساسنامه موجود انجمن اعلام داشت: «از نيمه خرداد ماه سال جاري تشكل مزبور فاقد وجاهت قانوني بوده و هيچ فرد و يا جمعي قانونا نميتواند به نام انجمن اسلامي دانشگاه صنعتي اميركبير فعاليت نمايد.» در ادامه این اطلاعیه آمده بود:«ضمن استقبال از حضور فعال و بانشاط دانشجويان در قالب فعاليت در تشكلهاي دانشجويي با پايبندي به اصول و مقررات موجود، اين هيأت تمامي مساعي خود را جهت همكاري در تشكيل و برگزاري انتخابات انجمن اسلامي در چهارچوب آييننامه موجود معمول خواهد داشت.»
علت ابطال انتخابات در اطلاعیه ای که همان زمان صادر شده بود، چنین شرح داده شد: «...انجمن اسلامي پس از تاخير در ارسال ليست ثبت نام شدگان از تعداد ۶۷ نفر داوطلب، ۵۱ نفر را مستقيماً ردصلاحيت نموده و ۱۶ نفر را به صورت مكتوب به هيات نظارت معرفي نموده است. اين هيأت نيز در راستاي انجام وظايف خود پس از بحث و بررسي فراوان و مطابق با ضوابط و مقررات مصوب، تعداد ۹ نفر را واجد شرايط تشخيص داده و در كمال همكاري خواستار معرفي آنان و برگزاري انتخابات گرديد. با كمال تاسف اين تشكل ضمن تخطي از توافقات اوليه و با وجود اصرار نماينده هيات بر انجام انتخابات قانوني، اسامي ردصلاحيت شدگان را در ليست نهايي خود مندرج و بدون نظارت اين هيات اقدام به برگزاري انتخابات نموده است. لذا بر اين اساس برگزاري و نتيجه انتخابات اين تشكل در مورخ ۸ و ۹ خرداد ماه ۸۵ فاقد مشروعيت بوده و مورد تاييد هيات نظارت دانشگاه نمي باشد.»
در پی برگزاری انتخابات غیر قانونی انجمن اسلامی پلی تکنیک، حدود 700 نفر از دانشجویان این دانشگاه که خود نسبت به بی صلاحیتی تصاحب کنندگان انجمن معترض بودند، طی طوماری از ریاست دانشگاه برگزاری انتخابات آزاد انجمن را خواستار شدند. با وصول درخواست دانشجویان، انتخابات آزاد انجمن اسلامی دانشجویان در تابستان 85 برگزار شد و اعضای رسمی آن مشخص شدند.
از اینجا به بعد رشد عددی انتشار نشریات دانشجویی روندی دو چندان پیدا کرد. کسانی که صلاحیت حضور در تشکل دانشجویی را نداشتند، نشریات زنجیره ای را بهترین محفل برای ترویج اندیشه های خویش می دیدند. بانیان دیروز انجمن کوشیدند تا با اخذ فله ای مجوز انتشار نشریات علاوه بر حضور در کمیته ناظر بر نشریات به عنوان نماینده نشریات دانشگاه، فضای روانی مطلوب خود را برای آنچه در پیش رو بود فراهم کنند. تعداد نشریات مجوز دار به 150 می رسید. برخی نشریات گاه با مضامین و عناوین کاملاً یکسان منتشر می شدند و برخی هم اقدام به درج مطالبی با لوگوی نشریات توقیف شده در پشت نشریات خویش می کردند. وقتی کلاس ها هنگام ظهر تعطیل می شد راه همه به مسجد دانشگاه و سلف غذاخوری می افتاد. صحن دانشگاه یعنی مقابل سلف غذاخوری جایی بود که بعدها 7 تا 8 نشریه بارها و بارها به طور هم زمان و با تیتر و مطلب یکسان در آنجا توزیع شدند تا بر التهاب فضای دانشگاه بیفزایند. چند نفر همزمان برای چندین نشریه تصمیم می گرفتند. نشریات گه گاه هیئت تحریریه ای مشابه داشتند. چاپ نشریات با نوشته یکسان، تیتر مشابه و لوگو های مختلف چیز جدیدی نبود. داعیان عقلانیت گاه آن قدر پا را از گلیم خویش بیرون می گذاشتند که انتظامات دانشگاه ناچار به جمع آوری نشریات توزیع شده از سطح دانشگاه می شد. کسانی که حیات سیاسی شان اقتضای جوی متشنج داشت، کم کم فضا را به سویی می بردند تا بتوانند آنچه را که پیشتر در مواجهه با جمهوری اسلامی در نظر داشتند، عملیاتی کنند. این بود که تجمع ها و تریبون آزادهای غیرقانونی و توهین های مکرر و بی حد و حصر اهالی کشتی اندیشه موضوعیت پیدا کرد. نشریات متعددی مجوز گرفتند تا بتوانند در صورت لزوم بلافاصله جای نشریات توقیف شده را پر کنند. گاه تا 10 نشریه در هفته منتشر می شد. بازار نشریات دانشجویی بعد از انحلال انجمن گرم شده بود.
نشریات کاملاً هماهنگ منتشر می شدند. به عنوان مثال دو روز قبل از انتشار نشریات موهن، 4 نشریه با مطالبی یکسان در سطح دانشگاه منتشر شدند که هیچگاه مورد انکار مدیران مسئولشان قرار نگرفتند. در این نشریات دو مطلب "این است بهای روشنگری" و "آیا در بی کفایتی دکتر رهایی تردیدی هست؟" چاپ شده بود. در مطلب "این است بهای روشنفکری" با اشاره به توقیف برخی از نشریات عملا مدیریت دانشگاه تهدید شده بود: «اگر این روند ادامه پیدا کند و مدیریت نخواهد به صدای بر حق دانشجویان و نشریات به عنوان نمایندگان فکری آنها گوش دهد، مسئولیت تمامی پیامدها و عواقب این روند خطرناک و تنش زا به عهده شخص رهایی است.»
کم کم بساط فتنه فراهم می شد...
برگزاری جلسات سری در حاشیه امن رسانه ای
پس از انحلال انجمن سابق در سال 85، جمعی که خویش را مالک انجمن می پنداشتند، هم چنان از عنوان انجمن بهره بردند. هرگاه میلشان می کشید بلندگویی فراهم می کردند و حیاط دانشگاه را به عنوان سالن برگزاری تریبون آزادها و برنامه های غیرقانونی خویش برمی گزیدند. در این میان آنچه اصلا موضوعیت نداشت برخورد قاطع کسانی بود که به اصطلاح عهده دار مسئولیت انتظامات دانشگاه بودند. شاید در پس همین بی تفاوتی ها بود که خودشیفتگان دیروز جری تر شدند. آنگونه که بعدها در یک محفل سری در خوابگاه شهید عصاری طرح بازی بریزند و در مورد انتشار نشریات موهن تصمیم بگیرند...
اخبار جانب دارانه مربوط به فعالیت های قانون گریزان در رسانه هایی نظیر روزنامه اعتماد به طور مرتب منعکس می شد. اعتماد با درج فهرست وار برخوردهایی که مطابق قانون در دانشگاه های کشور انجام می شد، می کوشید تا فضایی سیاه برای فعالیت های دانشجویی در کشور ترسیم کند. این رسانه بدون آنکه به جزئیات تخلفات برخی محکومان بپردازد، تنها به ذکر میزان محکومیت ها بسنده می کرد.
روزنامه اعتماد که در نقش تریبون رسانه ای جاعلان عنوان تحکیم ظاهر شده بود، اخبار عملکرد غیرقانونی اینان را با عنوان جعلی "انجمن منتخب دانشجویان امیرکبیر" منتشر می کرد. این روند تا سال های بعد هم ادامه یافت.
عملکرد غیر منطقی روزنامه دوم خردادی اعتماد در حمایت بی حد و حصر از اقدامات غیرقانونی افراطیون این دانشگاه و جعل عنوان "انجمن منتخب دانشجویان امیرکبیر" با اعتراض رسمی روابط عمومی دانشگاه مواجه شد. به گونه ای که روابط عمومی در پاسخ به خبری در مورد برخورد با بابک زمانیان نوشت: «بدين وسيله نکات ذيل جهت اطلاع و درج در آن روزنامه به استحضار مي رساند؛ آقاي بابک زمانيان هيچ گونه ارتباط تشکيلاتي با انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه صنعتي اميرکبير ندارد. در ضمن اسامي اعضاي شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشجويان به شرح ذيل به اطلاع مي رسد؛ حنيف حسين ستاريان، زهرا اخوان، حامد ملاداودي، عباس انساني، سيدمحمدحسين غفوري، مسحر طاري مرادي، محمد اکبري، محمد عليزاده و امير داودعلمي»
با این همه اعتماد که بر خط بی اعتمادی سخن می گفت، بر تعهد خویش در حمایت از کسانی که بعدها بانی انتشار نشریات موهن شدند، پافشاری می کرد: «اين جوابيه بار ديگر هم در روزنامه اعتماد به گونه يي ديگر منتشر شده بود، اين در حالي است که آن موقع در پاسخ به آن جوابيه گفته شد که مراد خبر، اين انجمن اسلامي مورد نظر دانشگاه پلي تکنيک نيست بلکه مراد "انجمن اسلامي منتخب دانشجويان دانشگاه پلي تکنيک" است که در خبر مذکور در جوابيه هم لفظ "منتخب دانشجويان" آمده بود، به هر حال از روابط عمومي دانشگاه پلي تکنيک براي اين حساسيت خبري تشکر به عمل مي آيد.»
در واقع در فاجعه انتشار نشریات موهن، ناخودآگاه انگشت اتهام جانب کسانی می رود که با برخورداری از فضای رسانه ای و پشتوانه حزبی کوشیدند تا در سایه اطاله دادرسی مرسوم و بی توجهی های مفرط مدعی العموم و قوه قضائیه، مجالی برای حیات و عرض اندام کانون فساد فراهم کنند. نقش اعتماد، اعتماد ملی، شرق و ایلنا در این زمینه غیر قابل انکار است.
تحریف ها و کذب نویسی های اعتماد پایانی نداشت و در پی آن بود که تکذیبیه های مکرر روابط عمومی دانشگاه هم صادر شد و در پایان شکایت از روزنامه اعتماد به عنوان بدیهی ترین حق ریاست دانشگاه مورد توجه قرار گرفت. چیزی که این روزها اخبارش مرتب در روزنامه اعتماد برای مظلوم نمایی منتشر می شود. کذب نویسی این روزنامه تا بدان جا بود که خبرهای خلاف واقعی از ضرب و شتم دانشجویان! بازداشت آنها! و نیز از حضور برخی افراد در تجمعات منتشر می شد: «احتراماً؛ در پي درج يادداشتي تحت عنوان "باز دانشجويان" نوشته آقاي عليرضا فراهاني در صفحه 2 آن روزنامه مورخ 19/4/86، بدين وسيله به استحضار مي رساند که هيچ کدام از دانشجويان اين دانشگاه در تجمع اعلام شده حضور نداشته و بازداشت نشده اند. مقتضي است مطابق قانون مطبوعات، مورد مذکور در آن روزنامه درج گردد.»
ایلنا هم دست کمی از هم کیشان خود نداشت. گاه اسامی افرادی با عنوان دانشجو منتشر می شد که اصلا دیگر دانشجو نبودند! یا به علت مشروطی های مکرر از دانشگاه اخراج شده بودند. تریبون های رسانه ای آشوبگران که خود از مجرمین واقعی این جریاناتند، هر آنچه می توانستند در راستای منافع اقلیت جنجال آفرین دانشگاه انجام می دادند. در یکی از جوابیه های روابط عمومی دانشگاه به ایلنا چنین می خوانیم:« لازم به ذکر است که آقای زمانیان بدلیل ضرب جرح و انجام تخلفات متمدد انضباطی در دانشگاه وتلاش برای بر هم زدن نظم عمومی دانشگاه ،حسب رأی کمیته انضباطی دانشگاه به یک ترم محرومیت از تحصیل محکوم و در ترم جاری هیچگونه فعالیت آموزشی ندارند . 2- آقای هادی باقری دانشجوی ورودی سال81مهندسی پلیمر و رنگ بوده است که با توجه به وضعیت بسیار نامناسب آموزشی با 6ترم مشروطی وگذراندن تنها 70 واحد ظرف 8 نیمسال تحصیلی ،حسب آئین نامه آموزشی مشمول اخراج آموزشی و از بهمن ماه 85 آئین نامه مربوطه در مورد ایشان اجرا شده و اخراج آموزشی می باشند. 3- آقای احسان منصوری ورودی سال82در رشته ریاضی بوده و بدلیل وضعیت نامناسب آموزشی 4ترم مشروطی متوالی حسب آئین نامه آموزشی واز بهمن ماه 85آیین نامه آموزشی در مورد ایشان اجرا واخراج اموزشی می با شند. 4- اقای علی عزیزی دانشجوی سابق رشته مهندسی معدن و متالورژی با توجه به گذراندن واحدهای درسی مشمول فارغ التحصیلی وهیچ گونه فعالیت آموزشی ندارند. 5- هیچ یک از نامبردگان فوق به اضافه علی صابری ازاعضاء انجمن اسلامی این دانشگاه نمی باشند.»
زخم خوردگان اردیبهشت 85، در سال 86 بار دیگر محیای برگزاری انتخابات غیرقانونی خویش می شدند. از آنجا که انجمن اسلامی قانونی دانشگاه تشکیل شده بود و دیگر کسی برای مدعیان دیروز محلی از اعراب نمی دید، می بایست فضا سازی درخور برای ایجاد فشار بر ریاست دانشگاه فراهم می شد.
بعدها کسانی که هنوز رویای ایجاد کوی دانشگاهی دیگر را در سر داشتند، با بهره گیری از عناصر همین جریان کوشیدند تا تشنجی نو بیافرینند. توهین به رئیس جمهور و دولت کاری از پیش نمی برد. چرا که احمدی نژاد حتی از آتش زدن عکسش در پلی تکنیک و غوغاسالاری مدعیان گفتگو با حوصله و صبر گذشته بود و حتی در وبلاگ شخصی خود نوشته بود:«دانشگاه امیرکبیر، وقتی جمعی کوچک در میان اکثریتی مطلق در حضور رییس جمهور، با آزادی کامل، به رییس جمهور منتخب مردم توهین کردند و نمی ترسیدند، احساس مسرت بخشی به من دست داد. ناخودآگاه به یاد شرایط دوران دانشجویی خود و 16 آذرهای پیش از انقلاب افتادم که چگونه در سالهای سیاه 54 تا 56، امکان تنفس سیاسی و نقد حکومت سکولار مورد حمایت غرب در این کشور نبود. هزینه اهانت به مقامات حکومت، مرگ، زندان و شکنجه بود و اینک شرایط به گونه ای است که اقلیتی محدود، نظم جلسه اکثریت را با اهانت و حتی آتش زدن برهم می زند اما اکثریت یعنی دانشجویان و اساتید انقلابی، با تسامح و کرامت، تحمل می کنند و دست به مقابله به مثل نمی زنند.»
پس بهانه ای فراتر از اینها لازم بود تا باز هم هیاهوی جدیدی ایجاد شود. در همین راستا دو روز قبل از انتشار نشریات موهن، جلسه ای محرمانه در خوابگاه شهیدعصاری برگزار شد. بنا نبود نتایج مصوب جلسه به بیرون درز کند. در آن جلسه تحصن اعضای شورای مرکزی در روز یکشنبه آن هفته، تریبون آزاد دانشجویی در روز سه شنبه و مذاکرات با دکتر رهایی رئیس دانشگاه به بحث گذاشته شد. جلسات ادامه پیدا کرد تا روندی مشخص برای پیگیری کار طی شود. منافع مشترک ایجاب می کرد تا همه چیز در یک راستا شکل بگیرد. از یک سو جمعی به باز پس گیری انجمن می اندیشیدند و از سوی دیگر کسانی که به کوی دانشگاه دیگری فکر می کردند، با برنامه ریزی "موسسه هيفوس هلند" ایجاد تشنج را در دستور کار داشتند تا ناآرامی ها به تجمعات کارگری و اعتراضات صنفی روزهای بعد پیوند بخورد و یک آشوب فراگیر فراهم شود. برنامه ریزی ها به گونه ای انجام می شد که این بار قشر دانشجو تنها در میدان نباشد. منافع مشترک، قانونگریزان را در کنار هم جمع کرده بود. آنان که طرح توطئه می ریختند و آنان که خبری از عزم دوستان صدیق خود نداشتند، هم پیاله شدند تا غوغاسالاری های روزهای بعد را بیافرینند. بهانه جدی تری برای شروع کار لازم بود. بهانه ای که بتواند گروه ها، احزاب و صاحب نظران را به جان هم بیندازد و فضای دوطرفه ای برای طرح اتهام فراهم آورد. باید دو جریان سیاسی کشور به جان هم می افتادند. راه دیگری پیدا نمی شد. باید ارزش ها زیر سوال می رفت؛ تنها راه ممکن حمله مستقیم به امام معصوم، پیامبر اکرم، امام زمان، ولی فقیه، حجاب، غیبت و... بود و این شد که فتنه پا گرفت...
خبر مرتبط:
از ارتباط با بیگانگان تا احساس مشترک با بوش
نقل از : رجا نيوز