گلدسته هاي ريخته
اشك از مژگان من آويخته
با نفسهايم غمي آميخته
ايستاده مهدي صاحب زمان
پاي آن گلدسته هاي ريخته
تسليت باد بر صاحب عزاي واقعي
گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي
با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد
اشك از مژگان من آويخته
با نفسهايم غمي آميخته
ايستاده مهدي صاحب زمان
پاي آن گلدسته هاي ريخته
تسليت باد بر صاحب عزاي واقعي
گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي
با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد
پيكرپاك گروهبانيكم " حميد تقي پور " جمعي نيروي انتظامي پيرانشهر روز دوشنبه با حضور گسترده مردم خونگرم نقده تشييع شد.
شهيد تقيپور روز يكشنبه در نزديكي پاسگاه مرزي " ابراهيم شيلان " حين انجام وظيفه بر اثر انفجار يك تله انفجاري به شهادت رسيد.
البته لازم به ذکر است که جانشین سردار شهید حنیف نیز در خوی بدست این گروهک به شهادت رسید
شهادت حمید تقی پور را به خانواده محترمشان تسلیت می گویم.
امتحان داشتیم. رفته بودیم مدرسه، دل تو دلمان نبود. امتحان ریاضی همه را به دلهره می انداخت و من دانش آموز اول دبستان انقلاب اسلامی هم از این قائده مستثنی نبودم.
ما رفته بودیم امتحان بدهیم ...ولی او اندکی قبل امتحانش تمام شده بود و رفته بود...ما امتحان ریاضی داشتیم و او امتحان عبودیت! ما در دبستان انقلاب اسلامی و او در گستره کره خاکی پای کلاس انقلاب اسلامی!
وقتی رفت کارنامه اش دستش بود! در کارنامه اش یک درس بیشتر نبود که آن هم نمره اش بیست بود: درس انقلاب اسلامی!
بچه بودم من، ولی عطر وجودش الان هم بر مشامم میپیچد! بعضی اوقات تعجب میکنم و گهگاه خودم را به محاکمه میکشم که: بچه بودی مهرش را اینگونه در وجودت تلقین کرده اند!... ولی نه! من او را فطرتم شناخته بودم! ...مردم هم همینطور....برای همین هم وقتی پسر گوهر خانم شهید شد، اشک که ریخت ...ولی پشیمان نشد!
او روح خدا بود....
بعد از سالها گذرم به محله"خرمن یئری" افتاد دبستان انقلاب اسلامی هنوز پابرجا بود و درختان تبریزی اش که عالمی از خاطره و حس و خیال برایم داشتند هنوز عطر او را به مشامم می نواختند! دلم تکانی خورد و اشکم لغزشی کرد...آرام برایش گفتم:
همه بیست هایم تقدیم تو باد!
من همان شاگرد اولِ دبستان توام!
کاری کن تا همچنان شاگرد تو باشم!
خانواده من از لحاظ مالی متمول بودند ولی از آنجا که با رنجها و دردهای مردم گره خورده بودند هیچ وقت به قشر مرفه تبدیل نشدند! من از کودکی حسرت داشتن یک کاپشن سیلور را مثل همه بچه های محله خرمن یئری بر دل داشتم و چه شبها که شام نخورده خوابیدم و چه روزها که با اخم و تخم٬ عرصه را بر مادر نازنینم تنگ کردم تا اینکه مهر فرزند کارگر افتاد و من هم ملبس به لباس بچه های باکلاس شدم!
شنبه که به مدرسه رفتم اول صبح ابراهیم را دیدم که با همان قیافه صمیمی اش مشغول خوش و بش با بچه ها بود جلو رفتم و اوهومی کردم و قری با کاپشن تازه ام دادم و او هم نگاهی به من کرد و سعی کرد که ناراحتی اش را در پشت تظاهر به تحسینش پنهان کند...پدر ابراهیم در کارخانه قیرسازی مرده بود مادرش هم کارگر پدرم بود و ما دوتا هم دوستان صمیمی هم!
ظهر که به خانه برگشتم احساس سنگینی میکردم از شدت فشار به کنار قفس قناری هایم رفتم تا شاید آرام بگیرم...نشد! ...به نقاشی هایم پناه بردم ، نتیجه ای در برنداشت! ...دچار قبض روحی شده بودم!...آنقدر فشار روحی بر من زیاد شد که با نفرت کاپشن جدیدم را به گوشه ای پرتاب کردم و اندکی آرام شدم!
دلیل این فشار و سختی را آنموقع نفهمیدم که از چیست تا اینکه چند سال بعد وقتی که پیام امام در سالگرد کشتار مکه را میخواندم متوجه شدم که روح بلند پرواز من از چه اینگونه دچار سختی شده بود!:
امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهين بى درد شروع شده است و من دست و بازوى همه عزيزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمين را نموده اند مى بوسم، و سلام و درودهاى خالصانه خود را به همه غنچه هاى آزادى و کمال نثار مى کنم مبارزه با رفاه طلبى سازگار نيست، و آنها که تصور مى کنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه دارى و رفاه طلبى منافات ندارد با الفباى مبارزه بيگانه اند و آنهايى هم که تصور مى کنند سرمايه داران و مرفهان بى درد با نصيحت و پند و اندرز متنبه مى شوند و به مبارزان راه آزادى پيوسته و يا به آنان کمک مى کنند آب در هاون مى کوبند
.....راه مبارزه با اسلام آمريكايي از پيچيدگي خاصي برخوردار است كه تمامي زواياي آن بايد براي مسلمانان پا برهنه روشن گردد كه متاسفانه هنوز براي بسياري از ملت هاي اسلامي مرزبين اسلام آمريكايي و اسلام ناب محمدي و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهاي متحجر و اسلام سرمايه داران خدانشناس و مرفهين بي درد كاملا مشخص نشده است و روشن ساختن اين حقيقت كه ممكن نيست در يك مكتب و در يك آيين، دو تفكر متضاد و رودررو وجود داشته باشد، از واجبات سياسي بسيار مهمي است....
ما فرزندان روح الله بودیم و نمیتوانستیم برخلاف سنت او رفتار کنیم او اشرافیگری را بر نمیتابید و ساده زیستی و شبیه مردم زیستن را مایه مباهات میدانست و با دنیا پرستان و مرفهین بی درد دشمن بود... او امام و پدر معنوی ما بود!
....فرزندان انقلابى ام، اى کسانى که لحظه اى حاضر نيستيد که از غرور مقدستان دست برداريد، شما بدانيد که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما مى گذرد. مى دانم که به شما سخت مى گذرد، ولى مگر به پدر پير شما سخت نمى گذرد؟ مى دانم که شهادت شيرينتر از عسل در پيش شماست، مگر براى اين خادمتان اينگونه نيست؟ ولى تحمل کنيد که خدا با صابران است.بغض و کينه انقلابى تان را در سينه ها نگه داريد، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد، و بدانيد که پيروزى از آن شماست...
البته اينروزا اونايي كه سروكارشون با درسو مشق هست نميتونند به كارهاي ديگه از قبيل اينترنت و كلوپ و باشگاه و و...... برسن .
بچه ها دعا كنيد امتحانات رو به خوبي بديم فصل امتحانات دانشگاه رسيده .
من هر از گاهي به روز خواهم شد از ياد نبريد
البته دوست ما یادش رفته بگوید که در چه زمینه ای کار میکند
خلاصه اینکه چند اسم را به کمک شما برایش پیشنهاد میدهیم
خبری: اسرار ، گویا ، نه خبر (ترکی)
فرهنگی : گون ، سوزلر ، ایسلام ، آفرینش
و ... .
لطفا شما هم در قسمت نظرات دوست عزیزمان را یاری بکنید.
با قدرت تمام به پخش شایعات و آماده کردن مخاطبین برای تظاهرات در روز های ۱،۲،۳،۴ خرداد اقدام کردند و در این راستا گفتگوهای مختلف در تمام زمینه های تجزیه طلبانه در صدر اخبار وتولیدات این رسانه ها قرار گرفت در داخل کشور نیز عده ای مزد بگیر به روز در صدد اجرای خواسته های روءسای خود برآمدند اینان با برگزاری اردوهای مختلف برای اعضای جوان تشکل و بازدید از مناطق تاریخی شهرها وبررسی مکانهای خوب و قابلیت دار برای اجرای اهداف خود در صدد برآوردن امیال بزرگان خود بودند اطلاعات واسله از واریز مبالغ قابل توجهی ارز به حسابهای این افراد از طریق غیر مستقیم دلالت دارد که البته اینها صرف تهییج مردم وبازی با احساسات آنها میشد البته در این گیر ودار عناصر محلی پانها با استفاده از فرصت به وجود آمده بیشترین عایدی را در انتخابات شوراها بدست آوردند وباز احساسات مردم به نفع آنها تمام شد لکن برنامه اصلی اسقاط نظام وتشکیل حکومت بود . واینها مسائل حاشیه ای بودند از اینرو قبل از خرداد امسال تمام فعالین در یک هدف و آن... .
یادتون که نرفته چندی پیش در مورد جهنم دره خوی وشهادت سردار حنیف در آنجا صحبت کردیم وگفتیم چگونه نیروهای پژاک بعد از به شهادت رساندن سرداران در هواپیما وحشیانه وبه شکل فجیعی بر سر تمامی نیروهای همراه سردار تیر خلاص زده به طوری که صحنه های فجیعی به وجود آوردند
حالا بشنوید از دسته گل جدید پژاک وباز سر بعضیها داد بزنید بابا چرا یه سردار رو به راحتی میفرستید دم تیغ دشمن اونا آرزوی شهادت دارند گناه ماچیه که روز به روز افراد با اخلاص از دورو بر ما کم میشه ...
بله در یک عملیات دیگه که دو روز پیش به وقوع پیوسته در اثر اصابت یک گلوله آر پی جی به خودروی فرماندهی ، فرمانده جدید تیپ ابا عبد الله خوی سردار طالعی بهمراه پنج تن از همراهان به شهادت رسیدند ،حالا ببینید که ما چقدر جان سختیم ، اگه باز جانشین سردار طالعی را ... .
ضمنا یکی از شهدا اهل نقده است
در مورد عکسهایی که با تیتر سلدوز شناسی به نمایش گزارده شدند.
در خیابان امام راه افتاده بودم و می رفتم و نیشخندم باز بود و دنبالش میگشتم تا با تلخی و تمسخر بنگرمش!
در آن گیرو دارها که در اعتراض به روزنامه ایران شکل گرفته بود در مقابل کتابخانه علامه طباطبایی دیدمش که کتابهای کتابخانه را، همانها که برگ برگشان عالمی از حس و خاطره و راز برایم داشت، در آتش جهل و حقارت خود میسوختند و من برخلاف سنت سابقم که در این نوع خاص گیرودارهای اجتماعی وارد نمیشوم،اختیار از کف دادم و به اعتراض برخاستم و به اینهمه جهالت و معرفتسوزی برآشفتم ....ولی اوضاع آنقدر به هم ریخته بود که نتوانم کاری از پیش ببرم و اندوهگین و مستاصل رهایشان کنم و روی به مردم کنم و تا شاید مردم را با خود همراه سازم تا شاید جلویشان را بگیرند. در این اثنا پیش آمد و مرا بی تعصب و خودباخته خواند و من احمقش گفتم و رو ی به مردم کردم و انقلاب را از آن خود مردم دانستم و اینکه مشکل ما با فارسها و کردها و ... نیست بلکه مشکل ما با پانها در هر شکل و زبانی است و ادامه دادم که مشکل اصلی تر در تغالب فرهنگ طبقه متوسط مدرن است که بر شکاف طبقاتی اصرار دارد و بر تمکن اقتصادی اجتماعی خود که به حرام صاحبش شده، فخر می فروشد.گفتم که رادیکالیزم لبهایمان را خواهد دوخت و بعد از این شورها و احساسهای زودگذر، مهری از سکوت بر دهانمان خواهد زد...به پیش آمد و گفت: راستش را بگو؟ چقدر گرفته ای؟...
خاکستر کتابها از آسمان می بارید و کم کم قطرات باران هم با بوی سوختگی آغشته شده بود و حس غریبی به خیابان ساحلی داده بود. برگی از کتاب تاریخ علم بر گوشه جوب افتاده بود و جلد دیوان حافظ بر گوشه ای دیگر و کتاب دیوان شمس که به خاطر دیر کردش، کلی توسط آقای ببری مواخذه شده بودم، نیمسوخته بر زیر پای عابران خود می نمایاند...افسرده از میان جمعیت خارج شدم و روی به سمت گدار گذاشتم تا اندکی با او سخن بگویم تا شاید آرام شوم.
الان که همه شعارها و برنامه های آقایان زمین خورده و پوچی و غیر واقعی بودن تحلیلها و راهکارهایشان خود نمایانده، و گفتمان پانترکیزم در بسیج توده ها و احقاق فرهنگ ترکی به بن بست رسیده، به دنبالش میگشتم تا با همان نیشخند بنگرمش و بر حماقت و جهالتش فریاد بزنم.....
ای صفحاتی که در آتش حماقت و جهالت سوختید! شما شاهد باشید که پانها کمر ما را شکستند!
نشست سه جانبه ايران، امريكا و عراق در بغداد همانطور كه بسياري از تحليلگران از جمله خود امريكايي ها پيش بيني كرده بودند، با تفوق و برتري آشكار ايران پايان يافت. امريكايي ها روز دوشنبه با دستي خالي پاي ميز آمدند در حالي كه ايران به آساني توانست فهرستي طولاني و مستند از اتهامات امريكا عرضه كند و درباره آنها توضيح بخواهد. لحن امريكايي ها هم بسيار نرم تر از آن بود كه از يك دولت پر ادعا و سلطه طلب انتظار مي رود. امريكايي ها گويي اين حقيقت را به خوبي دريافته بودند كه ايران نه متقاضي برگزاري اين نشست بوده و نه نيازي به آن دارد، و به همين سبب آن كه بايد اين فضا را آرام نگه دارد و دسترسي به نتيجه را تسهيل كند امريكاست.
ايران همانطور كه به طور رسمي هم اعلام شده بود، در حضور مقام هاي عراقي فهرست روشني از اتهاماتي را كه امريكا بايد به سبب سوء مديريت گسترده، همراهي با تروريست ها و توطئه عليه دولت منتخب مردم عراق پاسخگوي آنها باشد، ارائه كرد و موقعيتي به وجود آورد كه پس از اين آمريكايي ها مجبور باشند از موضع يك متهم فكري به حال خود بكنند و براي اين همه اتهام مستند پاسخي فراهم آورند.
حسن كاظمي قمي روز دوشنبه مسئوليت خود را با مهارت و خبرگي تمام انجام داد كه البته از ديپلماتي كار كشته چون او كه سوابقي گسترده و عميق در مطالعه و مديريت تحولات و بحران هاي منطقه خاورميانه دارد، جز اين هم انتظار نمي رفت. او سخنانش را با اعلام حمايت كامل ايران از دولت مالكي در همه ابعاد سياسي، امنيتي و اقتصادي آغاز كرد و بعد با آرامش تمام سلسله اي از مستندات درباره اوضاع امنيتي عراق را مطرح ساخت تا معلوم كند حل مشكل تروريسم در عراق، مستقيما در گرو حل مشكل اشغالگري در عراق است. قمي استدلال كرد اين امريكاست كه در عراق بي گناهان را مي كشد، زيربنا هاي اقتصادي، صنعتي و نفتي عراق را تخريب كرده است، اجازه تشكيل يك ساختار مقتدر دفاعي- امنيتي به دولت عراق را نمي دهد و اين دولت را از حيث آموزش و تجهيزات در وضعي نگه داشته كه در مقابل تروريست ها همواره دست پايين را داشته باشد، با تروريست ها هيچ مبارزه جدي نمي كند و در واقع خيال تروريست ها را از ناحيه خود به طور كامل آسوده كرده است و اين مجموعه اقدامات از ناحيه آمريكا به گونه اي بوده كه تاثير طرح هاي امنيتي مختلف در برقراري امنيت عراق را به طور جدي كاهش داده است. اين يعني اگر ناامني در عراق مقصري داشته باشد -كه دارد- آن مقصر همان امريكاست كه نه فقط به وظايف خود به عنوان يك دولت اشغالگر عمل نمي كند بلكه دست عراقي ها را هم در تامين امنيت خود بسته است. در مقابل تقريبا تمام رسانه هاي غربي اذعان كرده اند كه طرف امريكايي در مقابل مستندات ايران حرف خاصي جز تكرار برخي اتهامات كليشه شده نداشته است. برخي تحليلگران آشنا به موقعيت دستگاه سياست خارجي امريكا مي گويند از كسي مثل كروكر كه يك ديپلمات متوسط الحال با سوابقي معمولي است و هيچ اشراف ويژه اي نسبت به تحولات منطقه ندارد، بيش از اين هم انتظاري نيست، ضمن اينكه با اين احوال پريشان كه امريكا در عراق دارد، هر كس ديگري به جز كروكر هم رو به روي ايراني ها مي نشست، ناچار از سكوت و شنيدن بود. ايران در نشست بغداد كنار مالكي ايستاد و از امريكايي ها خواست كار عراق را به عراقي ها واگذار كنند و از دخالت در صحنه اي كه ربطي به آنها ندارد بپرهيزند. اين شروع خوبي است چرا كه نه فقط به امريكايي ها اجازه نمي دهد حتي به اين فكر كنند كه چگونه مي توانند با امكانات ايران مشكلات خود در عراق را حل كنند، بلكه امريكا را در جايگاه متهمي مي نشاند كه تازه بايد بيايد و در مورد قصورها و تقصيرهاي خود حساب و كتاب پس بدهد.
با اين حال در اينجا نكته اي هست كه بي توجهي به آن در ادامه اين روند آسيب هاي بسيار جدي در پي خواهد داشت. كيهان پيش از اين درباره مخاطرات نهفته در پاي ميز نشستن با امريكا به اندازه كافي هشدار داده است اما در نشست روز دوشنبه حادثه مهمي رخ داد كه بايد به طور خاص به آن پرداخت. مسئله اين است كه از ابتدا هم پيدا بود امريكايي ها با يقين به اينكه در مواجهه با ايران در موضع ضعف قرار دارند تلاش خواهند كرد با استفاده از روش هاي ديگر و در راس آنها بهره گيري از شيوه هاي عمليات رواني و تبليغات در بيرون از اتاق گفت وگو، ضعف خود پاي ميز را بپوشانند و به نوعي جبران كنند. اين پديده را ما در مذاكرات هسته اي نيز عينا تجربه كرده ايم، آنجا كه طرف هاي مذاكراتي به تعبير رييس جمهور پاي ميز التماس مي كنند و جلو دوربين رسانه ها تهديد. ديروز گفت وگو كنندگان امريكايي فاز نخست اين پروژه را كليد زدند. در حالي كه تمامي خبرهاي رسمي و غيررسمي از برتري آشكار ايران در اتاق گفت وگو حكايت داشت، رايان كروكر بلافاصله پس از پايان نشست در جمع خبرنگاراني كه از قبل در اتاقي گردآورده شده بودند، حاضر شد و در همان حال كه تلاش مي كرد فضا را آرام نگه دارد، چند دروغ شاخدار سر هم كرد تا به خيال خودش نشان دهد وضع امريكا در مقابل ايران آنقدر ها هم خراب نبوده است. از جمله آقاي سفير در اظهار نظري كه روز بعد (ديروز) تقريبا توسط همه رسانه هاي غربي به همان شكل بازتاب داده شد گفت ايران در اين نشست درخواست تشكيل يك كميته سه جانبه با همراهي عراق و امريكا را داده تا امور امنيتي عراق از طريق آن كميته مديريت شود و امريكا هم پذيرفته است كه اين درخواست را بررسي كند! اين در حالي است كه همانطور كه منابع ايراني -البته به فاصله چند ساعت پس از دروغ بافي كروكر- تاكيد كردند درخواست تشكيل چنين كميته اي در اصل توسط دولت عراق مطرح شده و ايران و امريكا پذيرفته اند آن را بررسي كنند. همين يك مورد نشان مي دهد كه امريكايي ها از همين حالا روي عمليات رواني به عنوان يك ابزار مهم براي ادامه كار خود در گفت وگو با ايران حساب كرده اند و اگر سستي و كاهلي فعلي كه ديپلماسي ايران در استفاده از ابزارهاي رسانه اي و شيوه هاي عمليات رواني گرفتار آن است ادامه يابد و چاره اي براي آن انديشيده نشود، هر روز از اين ناحيه دشواري ها و خسارت هاي جدي تري رخ خواهد نمود. سفير ايران به فاصله 3 ساعت پس از كروكر كنفرانس مطبوعاتي برگزار كرد و اگر چه بسيار منسجم تر و دقيق تر از او سخن گفت ولي كار از كار گذشته بود و رسانه هاي غربي با استفاده از مواد اوليه اي كه هيئت امريكايي براي تبليغ در اختيار آنها گذاشت، كار خود را كرده بودند.
گفت وگو با امريكا ولو در حالي انجام شود كه ايران از اعتماد به نفس كافي برخوردار و در صحنه خاورميانه از هر بازيگر ديگري قدرتمند تر است، بايد با هوشمندي فراوان و از جمله انديشيدن به تمامي آن زوايايي از موضوع كه بالقوه مي تواند خطرساز باشد، صورت بگيرد. درست است كه امريكايي ها در صحنه عمل كاملا خوار و گرفتار شده اند اما زبان دروغ گوي آنها هنوز به خوبي كار مي كند از اين روي گفت وگو با آمريكا مي تواند به منزله راه رفتن بر لبه تيغ باشد.
مهدي محمدي