گلدسته هاي ريخته

 

اشك از مژگان من آويخته

با نفسهايم غمي آميخته

ايستاده مهدي صاحب زمان

پاي آن گلدسته هاي ريخته

تسليت باد بر صاحب عزاي واقعي 

 

      

گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي

با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد

خبر مهم براي مقلدين مرحوم آيه الله تبريزي

 
بدنبال اقبال علماو علیرغم رایزنی های مکرر در مورد جایگزینی آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی و پیگیری های مکرر از آیت الله العظمی شیخ جعفر سبحانی تبریزی ، رساله توضیح المسائل ایشان منتشر شد.

دومین شهید در نقده مسئولان باید فکری بکنند

بعد از شهادت چند روز  پيش یکی از همشهریان نقده ای در خوی بدست پژاک دومین شهید هم در اینروزها تقدیم انقلاب شد

پيكرپاك گروهبانيكم " حميد تقي پور " جمعي نيروي انتظامي پيرانشهر روز دوشنبه با حضور گسترده مردم خونگرم نقده تشييع شد.

شهيد تقي‌پور روز يكشنبه در نزديكي پاسگاه مرزي " ابراهيم شيلان " حين انجام وظيفه بر اثر انفجار يك تله انفجاري به شهادت رسيد.

البته لازم به ذکر است که جانشین سردار شهید حنیف نیز در خوی بدست این گروهک به شهادت رسید

شهادت حمید تقی پور را به خانواده محترمشان تسلیت می گویم.

اینهم یه نظره خوبه که بشنوید

سلام سوز غزيزلره كه بله دغدغده واروز كي بو كشور امام زمان عليه السلام دا تفرقه قوميّتت لرده اولميا
من اين حديث را از ابو هريره درجوامع حديثي عامه يافتم واگر در جوامع ما شيعيان نيز وجود دارد از كتب آنها اخذ شده است .سند حديث با توجه به ملاكات حديثي شيعه ضعيف است اگر چه دو چيز اين ضعف را جبران مي كند:
يكي شهرت آن بين فريقين و ديگري تحقق يافتن اين سخن، چرا كه هيچ كس نمي تواند اين را رد كند كه ايرانيان بيشترين بهره را در زمينه هاي تمامي علوم داشته و دارند اما حديث و پيام آن:
عن رسول الله صلي الله عليه وآله : لو كان العلم في الثريا لنالته رجال من فارس.
اگرچه اين روايت با تعابيري همچون:
(الايمان)به جاي (العلم)و (ابناء من فرس،وعجم،رجال من هؤلاء،من قوم هذا يعني سلمان الفارسي)بجاي(رجال من فارس)آمده است.

پيامها:
1- اين حديث در ذيل تفسير آيه 3 سوره جمعه آمده است.
2- ثريا كنايه از دورترين نقطه مي باشد.
3- فارس در آن زمان به امپراطوري ايران اطلاق مي شد كه تمام ايران فعلي با تمام قوميتهاي آن در آن جاي داشت.
4- اين روايت خبر غيبي ،از تساهل اعراب در دينداري است كه نمونه ي آن غصب خلافت و شهيد كردن فاطمه زهرا سلام الله عليها و....مي باشد و نيز خبر از اين كه دين اسلام را هنر و شوق و ذوق ايراني بارور كرده و به تمام نقاط جهان صادر مي كند.
5- اين روايت به هيچ عنوان بين اقوام مختلف فرق نمي گذارد و اگر چنين بود خداي نكرده پيامبر صلي الله عليه وآله به مضمون آيه قرآن كه مي فرمايد: «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا » عمل نكرده كه اين عصمت آن جناب را زير سؤال خواهد برد.

سخن آخر
آذريها تاج سر ايرانان مي باشند و هرگز ايراني خدمات دانشمندان ترك را فراموش نكرده و تركها خدمات ايرانيان به آنها رانيز فراموش نخواهند كرد.
الله سوزه يار اولسون و دوشمنوز خار اولسون

درسهایی از حدیث

روزها میگذرد حادثه ها می آید   انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

امتحان داشتیم. رفته بودیم مدرسه، دل تو دلمان نبود. امتحان ریاضی همه را به دلهره می انداخت و من دانش آموز اول دبستان انقلاب اسلامی هم از این قائده مستثنی نبودم.

ما رفته بودیم امتحان بدهیم ...ولی او اندکی قبل امتحانش تمام شده بود و رفته بود...ما امتحان ریاضی داشتیم و او امتحان عبودیت! ما در دبستان انقلاب اسلامی و او در گستره کره خاکی پای کلاس انقلاب اسلامی!

وقتی رفت کارنامه اش دستش بود! در کارنامه اش یک درس بیشتر نبود که آن هم نمره اش بیست بود: درس انقلاب اسلامی!

بچه بودم من، ولی عطر وجودش الان هم بر مشامم میپیچد! بعضی اوقات تعجب میکنم و گهگاه خودم را به محاکمه میکشم که: بچه بودی مهرش را اینگونه در وجودت تلقین کرده اند!... ولی نه! من او را فطرتم شناخته بودم! ...مردم هم همینطور....برای همین هم وقتی پسر گوهر خانم شهید شد، اشک که ریخت ...ولی پشیمان نشد!

او روح خدا بود....

بعد از سالها گذرم به محله"خرمن یئری" افتاد دبستان انقلاب اسلامی هنوز پابرجا بود و درختان تبریزی اش که عالمی از خاطره و حس و خیال برایم داشتند هنوز عطر او را به مشامم می نواختند! دلم تکانی خورد و اشکم لغزشی کرد...آرام برایش گفتم:

 

همه بیست هایم تقدیم تو باد!

من همان شاگرد اولِ دبستان توام!

کاری کن تا همچنان شاگرد تو باشم!

  

خانواده من از لحاظ مالی متمول بودند ولی از آنجا که با رنجها و دردهای مردم گره خورده بودند هیچ وقت به قشر مرفه تبدیل نشدند! من از کودکی حسرت داشتن یک کاپشن سیلور را مثل همه بچه های محله خرمن یئری بر دل داشتم و چه شبها که شام نخورده خوابیدم و چه روزها که با اخم و تخم٬ عرصه را بر مادر نازنینم تنگ کردم تا اینکه مهر فرزند کارگر افتاد و من هم ملبس به لباس بچه های باکلاس شدم!

شنبه که به مدرسه رفتم  اول صبح ابراهیم را دیدم که با همان قیافه صمیمی اش مشغول خوش و بش با بچه ها بود جلو رفتم و اوهومی کردم و قری با کاپشن تازه ام دادم و او هم نگاهی به من کرد و سعی کرد که ناراحتی اش را در پشت تظاهر به تحسینش پنهان کند...پدر ابراهیم در کارخانه قیرسازی مرده بود مادرش هم کارگر پدرم بود و ما دوتا هم دوستان صمیمی هم!

ظهر که به خانه برگشتم احساس سنگینی میکردم از شدت فشار به کنار قفس قناری هایم رفتم تا شاید آرام بگیرم...نشد! ...به نقاشی هایم پناه بردم ، نتیجه ای در برنداشت! ...دچار قبض روحی شده بودم!...آنقدر فشار روحی بر من زیاد شد که با نفرت کاپشن جدیدم را به گوشه ای پرتاب کردم و اندکی آرام شدم!

دلیل این فشار و سختی را آنموقع نفهمیدم که از چیست تا اینکه چند سال بعد وقتی که پیام امام در سالگرد کشتار مکه را میخواندم متوجه شدم که روح بلند پرواز من از چه اینگونه دچار سختی شده بود!:

امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهين بى درد شروع شده است و من دست و بازوى همه عزيزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمين را نموده اند مى بوسم، و سلام و درودهاى خالصانه خود را به همه غنچه هاى آزادى و کمال نثار مى کنم مبارزه با رفاه طلبى سازگار نيست، و آنها که تصور مى کنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه دارى و رفاه طلبى منافات ندارد با الفباى مبارزه بيگانه اند و آنهايى هم که تصور مى کنند سرمايه داران و مرفهان بى درد با نصيحت و پند و اندرز متنبه مى شوند و به مبارزان راه آزادى پيوسته و يا به آنان کمک مى کنند آب در هاون مى کوبند

.....راه مبارزه با اسلام آمريكايي از پيچيدگي خاصي برخوردار است كه تمامي زواياي آن بايد براي مسلمانان پا برهنه روشن گردد كه متاسفانه هنوز براي بسياري از ملت هاي اسلامي مرزبين اسلام آمريكايي و اسلام ناب محمدي و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهاي متحجر و اسلام سرمايه داران خدانشناس و مرفهين بي درد كاملا مشخص نشده است و روشن ساختن اين حقيقت كه ممكن نيست در يك مكتب و در يك آيين، دو تفكر متضاد و رودررو وجود داشته باشد، از واجبات سياسي بسيار مهمي است....

ما فرزندان روح الله بودیم و نمیتوانستیم برخلاف سنت او رفتار کنیم او اشرافیگری را بر نمیتابید و ساده زیستی و شبیه مردم زیستن را مایه مباهات میدانست و با دنیا پرستان و مرفهین بی درد دشمن بود... او امام و  پدر معنوی ما بود!

....فرزندان انقلابى ام، اى کسانى که لحظه اى حاضر نيستيد که از غرور مقدستان دست برداريد، شما بدانيد که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما مى گذرد. مى دانم که به شما سخت مى گذرد، ولى مگر به پدر پير شما سخت نمى گذرد؟ مى دانم که شهادت شيرينتر از عسل در پيش شماست، مگر براى اين خادمتان اينگونه نيست؟ ولى تحمل کنيد که خدا با صابران است.بغض و کينه انقلابى تان را در سينه ها نگه داريد، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد، و بدانيد که پيروزى از آن شماست...

بچه های نقده

امتحانات

      از شما كسي هست كه امتحان داشته باشه

البته اينروزا اونايي كه سروكارشون با درسو مشق هست نميتونند به كارهاي ديگه از قبيل اينترنت و كلوپ و باشگاه و و......  برسن . 

بچه ها دعا كنيد امتحانات رو به خوبي بديم فصل امتحانات دانشگاه رسيده .

من هر از گاهي به روز خواهم شد از ياد نبريد  

توهين بابيها به امام حسين وتبعيد به عكا 8

او مي افزايدبه سبب كينه اي كه بابيان از شيعيان داشتند، در ايام عاشوراي حسيني در كربلا جشن و پايكوبي راه مي انداختند كه اين سنت بي شرمانه از قره العين(30) به يادگار مانده بود.
رفتار دد منشانه و دور از انصاف بابي ها با مسلمين اندك اندك بالا مي گيرد تا جايي كه به زد و خورد مي انجامد. انجام اينگونه اعمال وحشيانه ادعا نيست، حتي حسينعلي نوري بهأالله (رهبر اصلي و به اصطلاح پيامبر اين فرقه) در اين مورد مي گويد:
«جميع ملوك اليوم اين طايفه را اهل فساد مي دانند، چه كه في الحقيقه در اوايل اعمالي از اين طايفه ظاهر ]مي شد[ كه فرايض ايمان مرتعد(31) (مي شد). در اموال ناس، من غير اذن تصرف مي نمودند و نهب و غارت و سفك دمأ را از اعمال حسنه مي شمردند. »(32)
بهأالله پس از اين همه فجايع در لوح خود آورده:
«اين ظهور، ظهور رحمت كبري و عنايت عظمي است چه كه حكم جهاد را از كتاب محو نموده و منع كرده». (33)
البته او از اول هم همواره سعي در حفظ جان خود و دوري از مهالك و معارك بابيه داشت، پس از اعلان دعوت نيز، طريقه مبارزه روياروي را كنار گذاشته و پاي از جنگ و ستيز فرا كشيد (اما از ترور و ضربت مخفي زدن دريغ نكرد) چه در اين طريقه و روش دين سازي، هم شخص دين ساز، از خطرات بركنار است و هم افراد مردم چون خود را با خطر مواجه نمي بينند بيشتر به دين وي وارد مي شوند، تا در مذهبي كه اساسش بر شورش و انقلاب بر ضد دولت و حكومت باشد.
ميرزا حسينعلي به تجربه آموخته بود كه در دين انقلابي باب نه مؤسس مي ماند نه حروف حيّ، اين بود كه طريقه و تاكتيك را عوض كرد و «قتال و جدال و دفاع و جهاد» را كه مايه خطر بود كنار گذاشت و به اصطلاح «علم و عرفان و نطق و بيان» جاي سيف و سنان را گرفت. البته اين طريقه با صرفه تر بود، زيرا در نطق و بيان كمتر خطر جان است. (34)
سرانجام رفتار غيرانساني بابي ها موجب مي شود تا در سال 280 قمري دولت عثماني آنان را به استانبول تبعيد نمايد.
در آغاز اين سفر تبعيد، ميرزاحسينعلي داعيه خويش را آشكار مي سازد و ادعاي «من يظهره اللهي» مي كند و مي گويد «آنكس كه منتظر او هستيد، من هستم» و به اين ترتيب ادعاي مهدويت نمود و با اين ادعا بين بابي ها ايجاد اختلاف مي كند. تا جايي كه ميرزا يحيي صبح ازل - برادر بزرگ تر بهأالله - مي گويد: «برادرم سوداي رياست دارد».
بحث و جدل بين بابيان بر سر جانشيني و ادعاي مهدويت بهأالله مدت چندماه به طول انجاميد. در اين زمان كاروان بابيان را از استانبول به سمت «ادرنه»(35) حركت دادند. در اين شهر اختلاف آنان چهره علني گرفت و كار آنان به درگيري و چند دستگي كشيد. به اين صورت كه گروهي جانب برادر بزرگتر يعني ميرزا يحيي صبح ازل را گرفتند و او را پيشواي خود خواندند و «ازلي» نام گرفتند و گروهي ديگر ادعاي ميرزا حسينعلي بهأالله را پذيرفتند و «بهائي» ناميده شدند و عده اي هم به دنبال ميرزا اسدالله دياني رفتند و«دياني» شهرت يافتند. عده اي هم دامن رؤسا و سركردگان بابيگري را رها كرده تنها كتاب «بيان» را محترم شمردند كه به «بياني ها» معروف گرديدند.
اين درگيري ها و انشعابات آسيب هاي فراواني به فرقه ضاله بابيگري وارد آورد. در اين ميانه «بهأالله» اعلام داشت كه وصيت باب پيرامون جانشيني «ميرزا يحيي صبح ازل» ساختگي است و او به دستياري ميرزا عبدالكريم قزويني كاتب، آن را جعل كرده اند. بهأالله از همين زمان دست از ادعاي مهدويت و «من يظهره اللهي» كشيد و با صراحت اعلام داشت كه از زمان زنداني شدن در تهران، يعني در سال 1269 به مقام پيامبري رسيده است و وظيفه همگان است كه به او ايمان بياورند.
اين جدال و جدايي در شهر «ادرنه» موجب درگيري بين هواداران «بهأالله» و «صبح ازل» شد و سرانجام كارشان به زد و خورد و كشتار كشيد و حتي ماجرا تا آنجا پيش رفت كه «ميرزا حسينعلي» (بهأالله)، با نهايت بي شرمي رسماً برادر خود «ميرزا يحيي» (صبح ازل) را كه سالها به عنوان جانشين باب او را مورد تكريم و احترام قرار مي داد، حرامزاده خواند و مدعي شد كه با همسر دوم «سيدعلي محمد باب» روابط نامشروع جنسي داشته است و به همين سبب به همسر باب لقب «ام الفواحش» داد. «ميرزا يحيي» همچنين از جانب بهأ و بهائيان به القاب خر، گاو نر، گوساله، مار، مگس، سوسك و. . . مفتخر گرديد. در اين ميان، ازليان هم بيكار ننشستند و علاوه بر گفتن مسائل زشت اخلاقي در مورد «بهأ» خطاب به او گفتند، جناب ايشان (بهأالله) را نشايد كه پيش از درمان رعشه دست! و باد فتق! خود به علاج دردهاي بشريت بپردازند و كوس نبوت يا الوهيت زنند و. . .
پس از اينكه كار درگيري و اختلاف بابيان به كشت و كشتار رسيد، زعماي كشور عثماني تصميم به جدايي آنان گرفتند و «ميرزا يحيي صبح ازل» را به جزيره قبرس و «ميرزا حسينعلي» بهأالله و هوادارانش را به «قلعه عكا» در خاك فلسطين تبعيد كردند.
البته تبعيد بهأ از ايران و دوري او از مردم و در نتيجه عدم دسترسي مردم به وي و افكار او، به نفع بهائيان و با رضايت سران بهائيت صورت مي گرفت و عبدالبهأ در يكي از الواح به مزاياي اين امر اشاره مي كند. ودر اين ميان بهائيان تا آنجا كه توانستند با شيوه مظلوم نمايي دلهاي غافلان را به خود جلب كردند.
ميرزا حسينعلي «بهأالله» پس از رسيدن به عكا به صورت كامل و علني دست از ادعاي نايب باب بودن برداشت و رسماً خود را پيامبر ناميد و فرقه «بهائيت» را بنيان گذاشت كه فوراً از جانب دولت روسيه به رسميت شناخته شد. دولت استعماري روسيه پس از به رسميت شناختن فرقه ضاله بهائيت به عنوان يك دين، همه گونه امكانات در اختيار آنها گذاشت. اين دولت در نخستين اقدام مرزهاي خود را به روي بهائيان گشود و اولين معبد اين فرقه را به نام «مشرق الاذكار» در شهر عشق آباد ايجاد كرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
30- طاهره قزويني دختر حاج ملاصالح قزويني برغاني، برادرزاده و عروس حاج ملا محمد تقي قزويني معروف به «شهيد ثالث» كه با استفاده از استعداد و تيزهوشي خداداد و منحصر پدر وعموي ديگرش - ملا محمد علي برغاني، از مريدان خاصه سيد كاظم رشتي - كه اخباري مسلك بودند به حلقه طلاب در آمده بود و سيدكاظم او را در رسائل جوابيه خود قره العين ناميده بود. او كسي است كه با بي حجابي و بي عفتي خود و سوءاستفاده از آشنايي با علوم ديني عده بسياري را به بابيگري كشاند. تاريخ نويسان وجود اورا عمده ترين عامل نشر عقايد بابيت دربين زنان مي دانند. همچنين شهادت شهيد ثالث، عمو و پدر شوهر او به تحريك قره العين صورت گرفت (بهائيت در ايران، ص 135-132). زشتي و قبح اعمال قره العين به حدي است كه پيروان اين فرقه نيز به آن معترضند، از جمله خواهر ميرزا حسينعلي (بهأ) بعدها در مورد قره العين و تندروي هاي او در لوح عمّه گفته است كه قره العين يك دفعه بي حكمتي كرد و هنوز از كله مردم نمي توانيم به در آوريم. (فتنه باب، ص 175).
31- يعني پشت ايمان از رفتار ايشان به لرزه در مي آيد.
32- ميرزا حسينعلي نوري (بهأ)، مائده آسماني، جزوهفتم، ص .130
33- ميرزا حسينعلي نوري(بهأالله)، اقتدارات، چاپ سنگي، 1310 هص ق، خط مشكين قلم، ص .28
34- عبدالحسين نوايي، فتنه باب، صص 213-.212
35- از شهرهاي تركيه.

نام وبلاگ برای شما

با سلام دوستی از من خواسته بود که برای وبلاگش نامی انتخاب بکنم

البته دوست ما یادش رفته بگوید که در چه زمینه ای کار میکند

خلاصه اینکه چند اسم را به کمک شما برایش پیشنهاد میدهیم

خبری: اسرار  ، گویا ، نه خبر (ترکی)

فرهنگی : گون ، سوزلر ، ایسلام ، آفرینش

و ... .

لطفا شما هم در قسمت نظرات دوست عزیزمان را یاری بکنید.

چرا پانها در رسیدن به اهداف خود نا کام ماندند 5

 

با قدرت تمام به پخش شایعات و آماده کردن مخاطبین برای تظاهرات در روز های ۱،۲،۳،۴ خرداد اقدام کردند و در این راستا گفتگوهای مختلف در تمام زمینه های تجزیه طلبانه در صدر اخبار وتولیدات این رسانه ها قرار گرفت در داخل کشور نیز عده ای مزد بگیر به روز در صدد اجرای خواسته های روءسای خود برآمدند اینان با برگزاری اردوهای مختلف برای اعضای جوان تشکل و بازدید از مناطق تاریخی شهرها وبررسی مکانهای خوب و قابلیت دار برای اجرای اهداف خود در صدد برآوردن امیال بزرگان خود بودند اطلاعات واسله از واریز مبالغ قابل توجهی ارز به حسابهای این افراد از طریق غیر مستقیم دلالت دارد که البته اینها صرف تهییج مردم وبازی با احساسات آنها میشد البته در این گیر ودار عناصر محلی پانها با استفاده از فرصت به وجود آمده بیشترین عایدی را در انتخابات شوراها بدست آوردند وباز احساسات مردم به نفع آنها تمام شد لکن برنامه اصلی اسقاط نظام وتشکیل حکومت بود . واینها مسائل حاشیه ای بودند از اینرو قبل از خرداد امسال تمام فعالین در یک هدف و آن... .

 

نیروهای پژاک سردار طالعی را نیز به شهادت رساندند

سلام خدمت شما

یادتون که نرفته چندی پیش در مورد جهنم دره خوی وشهادت سردار حنیف در آنجا صحبت کردیم وگفتیم چگونه نیروهای پژاک بعد از به شهادت رساندن سرداران در هواپیما وحشیانه وبه شکل فجیعی بر سر تمامی نیروهای همراه سردار تیر خلاص زده به طوری که صحنه های فجیعی به وجود آوردند

حالا بشنوید از دسته گل جدید پژاک وباز سر بعضیها داد بزنید بابا چرا یه سردار رو به راحتی میفرستید دم تیغ دشمن اونا آرزوی شهادت دارند گناه ماچیه که روز به روز افراد با اخلاص از دورو بر ما کم میشه ...

بله در یک عملیات دیگه که دو روز پیش به وقوع پیوسته در اثر اصابت یک گلوله آر پی جی به خودروی فرماندهی ، فرمانده جدید تیپ ابا عبد الله خوی سردار طالعی بهمراه پنج تن از همراهان به شهادت رسیدند ،حالا ببینید که ما چقدر جان سختیم ، اگه باز جانشین سردار طالعی را ... .

ضمنا یکی از شهدا اهل نقده است 

ای صفحاتی که در آتش حماقت و جهالت سوختید

در مورد عکسهایی که با تیتر سلدوز شناسی به نمایش گزارده شدند.

  

در خیابان امام راه افتاده بودم و می رفتم و نیشخندم باز بود و دنبالش میگشتم تا با تلخی و تمسخر بنگرمش!

در آن گیرو دارها که در اعتراض به روزنامه ایران شکل گرفته بود در مقابل کتابخانه علامه طباطبایی دیدمش که کتابهای کتابخانه را، همانها که برگ برگشان عالمی از حس و خاطره و راز برایم داشت، در آتش جهل و حقارت خود میسوختند و من برخلاف سنت سابقم که در این نوع خاص گیرودارهای اجتماعی وارد نمیشوم،اختیار از کف دادم و به اعتراض برخاستم و به اینهمه جهالت و معرفتسوزی برآشفتم ....ولی اوضاع آنقدر به هم ریخته بود که نتوانم کاری از پیش ببرم  و اندوهگین و مستاصل رهایشان کنم و روی به مردم کنم و تا شاید مردم را با خود همراه سازم تا شاید جلویشان را بگیرند. در این اثنا پیش آمد و مرا بی تعصب و خودباخته خواند و من احمقش گفتم و رو ی به مردم کردم و انقلاب را از آن خود مردم دانستم و اینکه مشکل ما با فارسها و کردها و ... نیست بلکه مشکل ما با پانها در هر شکل و زبانی است و ادامه دادم که مشکل اصلی تر در تغالب فرهنگ طبقه متوسط مدرن است که بر شکاف طبقاتی اصرار دارد و بر تمکن اقتصادی اجتماعی خود که به حرام صاحبش شده، فخر می فروشد.گفتم که رادیکالیزم لبهایمان را خواهد دوخت و بعد از این شورها و احساسهای زودگذر، مهری از سکوت بر دهانمان خواهد زد...به پیش آمد و گفت: راستش را بگو؟ چقدر گرفته ای؟...

خاکستر کتابها از آسمان می بارید و کم کم قطرات باران هم با بوی سوختگی آغشته شده بود و حس غریبی به خیابان ساحلی داده بود. برگی از کتاب تاریخ علم بر گوشه جوب افتاده بود و جلد دیوان حافظ بر گوشه ای دیگر و کتاب دیوان شمس که به خاطر دیر کردش، کلی توسط آقای ببری مواخذه شده بودم، نیمسوخته بر زیر پای عابران خود می نمایاند...افسرده از میان جمعیت خارج شدم و روی به سمت گدار گذاشتم تا اندکی با او سخن بگویم تا شاید آرام شوم.

الان که همه شعارها و برنامه های آقایان زمین خورده و پوچی و غیر واقعی بودن تحلیلها و راهکارهایشان خود نمایانده، و گفتمان پانترکیزم در بسیج توده ها و احقاق فرهنگ ترکی به بن بست رسیده، به دنبالش میگشتم تا با همان نیشخند بنگرمش و بر حماقت و جهالتش فریاد بزنم.....

ای صفحاتی که در آتش حماقت و جهالت سوختید! شما شاهد باشید که پانها کمر ما را شکستند

 

منبع وبلاگ بچه های نقده 

برلبه تیغ مزاکره

نشست سه جانبه ايران، امريكا و عراق در بغداد همانطور كه بسياري از تحليلگران از جمله خود امريكايي ها پيش بيني كرده بودند، با تفوق و برتري آشكار ايران پايان يافت. امريكايي ها روز دوشنبه با دستي خالي پاي ميز آمدند در حالي كه ايران به آساني توانست فهرستي طولاني و مستند از اتهامات امريكا عرضه كند و درباره آنها توضيح بخواهد. لحن امريكايي ها هم بسيار نرم تر از آن بود كه از يك دولت پر ادعا و سلطه طلب انتظار مي رود. امريكايي ها گويي اين حقيقت را به خوبي دريافته بودند كه ايران نه متقاضي برگزاري اين نشست بوده و نه نيازي به آن دارد، و به همين سبب آن كه بايد اين فضا را آرام نگه دارد و دسترسي به نتيجه را تسهيل كند امريكاست.
ايران همانطور كه به طور رسمي هم اعلام شده بود، در حضور مقام هاي عراقي فهرست روشني از اتهاماتي را كه امريكا بايد به سبب سوء مديريت گسترده، همراهي با تروريست ها و توطئه عليه دولت منتخب مردم عراق پاسخگوي آنها باشد، ارائه كرد و موقعيتي به وجود آورد كه پس از اين آمريكايي ها مجبور باشند از موضع يك متهم فكري به حال خود بكنند و براي اين همه اتهام مستند پاسخي فراهم آورند.
حسن كاظمي قمي روز دوشنبه مسئوليت خود را با مهارت و خبرگي تمام انجام داد كه البته از ديپلماتي كار كشته چون او كه سوابقي گسترده و عميق در مطالعه و مديريت تحولات و بحران هاي منطقه خاورميانه دارد، جز اين هم انتظار نمي رفت. او سخنانش را با اعلام حمايت كامل ايران از دولت مالكي در همه ابعاد سياسي، امنيتي و اقتصادي آغاز كرد و بعد با آرامش تمام سلسله اي از مستندات درباره اوضاع امنيتي عراق را مطرح ساخت تا معلوم كند حل مشكل تروريسم در عراق، مستقيما در گرو حل مشكل اشغالگري در عراق است. قمي استدلال كرد اين امريكاست كه در عراق بي گناهان را مي كشد، زيربنا هاي اقتصادي، صنعتي و نفتي عراق را تخريب كرده است، اجازه تشكيل يك ساختار مقتدر دفاعي- امنيتي به دولت عراق را نمي دهد و اين دولت را از حيث آموزش و تجهيزات در وضعي نگه داشته كه در مقابل تروريست ها همواره دست پايين را داشته باشد، با تروريست ها هيچ مبارزه جدي نمي كند و در واقع خيال تروريست ها را از ناحيه خود به طور كامل آسوده كرده است و اين مجموعه اقدامات از ناحيه آمريكا به گونه اي بوده كه تاثير طرح هاي امنيتي مختلف در برقراري امنيت عراق را به طور جدي كاهش داده است. اين يعني اگر ناامني در عراق مقصري داشته باشد -كه دارد- آن مقصر همان امريكاست كه نه فقط به وظايف خود به عنوان يك دولت اشغالگر عمل نمي كند بلكه دست عراقي ها را هم در تامين امنيت خود بسته است. در مقابل تقريبا تمام رسانه هاي غربي اذعان كرده اند كه طرف امريكايي در مقابل مستندات ايران حرف خاصي جز تكرار برخي اتهامات كليشه شده نداشته است. برخي تحليلگران آشنا به موقعيت دستگاه سياست خارجي امريكا مي گويند از كسي مثل كروكر كه يك ديپلمات متوسط الحال با سوابقي معمولي است و هيچ اشراف ويژه اي نسبت به تحولات منطقه ندارد، بيش از اين هم انتظاري نيست، ضمن اينكه با اين احوال پريشان كه امريكا در عراق دارد، هر كس ديگري به جز كروكر هم رو به روي ايراني ها مي نشست، ناچار از سكوت و شنيدن بود. ايران در نشست بغداد كنار مالكي ايستاد و از امريكايي ها خواست كار عراق را به عراقي ها واگذار كنند و از دخالت در صحنه اي كه ربطي به آنها ندارد بپرهيزند. اين شروع خوبي است چرا كه نه فقط به امريكايي ها اجازه نمي دهد حتي به اين فكر كنند كه چگونه مي توانند با امكانات ايران مشكلات خود در عراق را حل كنند، بلكه امريكا را در جايگاه متهمي مي نشاند كه تازه بايد بيايد و در مورد قصورها و تقصيرهاي خود حساب و كتاب پس بدهد.
با اين حال در اينجا نكته اي هست كه بي توجهي به آن در ادامه اين روند آسيب هاي بسيار جدي در پي خواهد داشت. كيهان پيش از اين درباره مخاطرات نهفته در پاي ميز نشستن با امريكا به اندازه كافي هشدار داده است اما در نشست روز دوشنبه حادثه مهمي رخ داد كه بايد به طور خاص به آن پرداخت. مسئله اين است كه از ابتدا هم پيدا بود امريكايي ها با يقين به اينكه در مواجهه با ايران در موضع ضعف قرار دارند تلاش خواهند كرد با استفاده از روش هاي ديگر و در راس آنها بهره گيري از شيوه هاي عمليات رواني و تبليغات در بيرون از اتاق گفت وگو، ضعف خود پاي ميز را بپوشانند و به نوعي جبران كنند. اين پديده را ما در مذاكرات هسته اي نيز عينا تجربه كرده ايم، آنجا كه طرف هاي مذاكراتي به تعبير رييس جمهور پاي ميز التماس مي كنند و جلو دوربين رسانه ها تهديد. ديروز گفت وگو كنندگان امريكايي فاز نخست اين پروژه را كليد زدند. در حالي كه تمامي خبرهاي رسمي و غيررسمي از برتري آشكار ايران در اتاق گفت وگو حكايت داشت، رايان كروكر بلافاصله پس از پايان نشست در جمع خبرنگاراني كه از قبل در اتاقي گردآورده شده بودند، حاضر شد و در همان حال كه تلاش مي كرد فضا را آرام نگه دارد، چند دروغ شاخدار سر هم كرد تا به خيال خودش نشان دهد وضع امريكا در مقابل ايران آنقدر ها هم خراب نبوده است. از جمله آقاي سفير در اظهار نظري كه روز بعد (ديروز) تقريبا توسط همه رسانه هاي غربي به همان شكل بازتاب داده شد گفت ايران در اين نشست درخواست تشكيل يك كميته سه جانبه با همراهي عراق و امريكا را داده تا امور امنيتي عراق از طريق آن كميته مديريت شود و امريكا هم پذيرفته است كه اين درخواست را بررسي كند! اين در حالي است كه همانطور كه منابع ايراني -البته به فاصله چند ساعت پس از دروغ بافي كروكر- تاكيد كردند درخواست تشكيل چنين كميته اي در اصل توسط دولت عراق مطرح شده و ايران و امريكا پذيرفته اند آن را بررسي كنند. همين يك مورد نشان مي دهد كه امريكايي ها از همين حالا روي عمليات رواني به عنوان يك ابزار مهم براي ادامه كار خود در گفت وگو با ايران حساب كرده اند و اگر سستي و كاهلي فعلي كه ديپلماسي ايران در استفاده از ابزارهاي رسانه اي و شيوه هاي عمليات رواني گرفتار آن است ادامه يابد و چاره اي براي آن انديشيده نشود، هر روز از اين ناحيه دشواري ها و خسارت هاي جدي تري رخ خواهد نمود. سفير ايران به فاصله 3 ساعت پس از كروكر كنفرانس مطبوعاتي برگزار كرد و اگر چه بسيار منسجم تر و دقيق تر از او سخن گفت ولي كار از كار گذشته بود و رسانه هاي غربي با استفاده از مواد اوليه اي كه هيئت امريكايي براي تبليغ در اختيار آنها گذاشت، كار خود را كرده بودند.
گفت وگو با امريكا ولو در حالي انجام شود كه ايران از اعتماد به نفس كافي برخوردار و در صحنه خاورميانه از هر بازيگر ديگري قدرتمند تر است، بايد با هوشمندي فراوان و از جمله انديشيدن به تمامي آن زوايايي از موضوع كه بالقوه مي تواند خطرساز باشد، صورت بگيرد. درست است كه امريكايي ها در صحنه عمل كاملا خوار و گرفتار شده اند اما زبان دروغ گوي آنها هنوز به خوبي كار مي كند از اين روي گفت وگو با آمريكا مي تواند به منزله راه رفتن بر لبه تيغ باشد.
مهدي محمدي

طرح قتل ناصرالدین شاه از سوی عوامل بهاء 7

پس از آغاز پادشاهي «ناصرالدين شاه»، ميرزاتقي خان اميركبير كه از نقش ميرزا حسينعلي نوري در تحركات و بلواي بابيان خبر داشت، او را به عراق تبعيد كرد. ميرزا حسينعلي نوري پس از عزل و قتل ناجوانمردانه اميركبير(22)، كه بهائيان آن را انتقام الهي مي نامند، (23) و در ايام صدارت ميرزا آقاخان نوري به ايران بازگشت و در رأس يك گروه، برنامه اي را براي ترور «ناصرالدين شاه» طراحي كرد. آنان با ششلول و قداره به شاه حمله بردند. اما اين طرح ناكام ماند و كليه «بابيان» فعال در اين برنامه بازداشت و به فرمان شاه به اعدام محكوم گرديدند و هريك از آنها براي اعدام به يكي از اصناف تهران سپرده شدند و از ميان آنها تنها «ميرزاحسينعلي نوركجوري» (بهأالله) با دخالت سفير روس جان سالم به در برد.
ميرزا حسينعلي (بهأالله) پس از طراحي برنامه ترور شاه، براي اينكه از مظان اتهام دور باشد، قبل از اجراي اين طرح به خانه ييلاقي ميرزاآقاخان نوري صدراعظم وقت و جانشين «اميركبير» مي رود و منتظر نتيجه اقدام همفكران و بابي هاي مأمور ترور مي ماند. چون خبر شكست اين توطئه و بازداشت «بابي ها» به او مي رسد، به سرعت خود را به سفارت روسيه در «زرگنده» مي رساند. شوقي رباني رهبر بهائيان در روزگار رضاخان و محمدرضا پهلوي در اين مورد چنين مي نويسد:
«هنگامي كه قضيه سوءقصد اتفاق افتاد، حضرت بهأالله در لواسان تشريف داشتند و ميهمان صدراعظم بودند و خبر اين حادثه در قريه افجه به ايشان رسيد. . . سواره به اردوي شاه كه در نياوران بود رفتند و در بين راه به سفارت روس كه در زرگنده نزديك نياوران بود رسيدند. در زرگنده ميرزامجيد شوهر همشيره مبارك كه در خدمت سفير روس پرنس دالگوركي سمت منشيگري داشت آن حضرت را ملاقات كرد و ايشان را به منزل خود كه متصل به خانه سفير بود دعوت و هدايت نمود. شاه از استماع اين خبر غرق درياي تعجب و حيرت شد و معتمدين مخصوص به سفارت فرستاد. . . تا حضرت بهأالله را از سفارت روس تحويل گرفته به نزد شاه بياورند. . . سفيرروس از تسليم حضرت بهأالله به نمايندگان شاه امتناع ورزيد و از هيكل مبارك استدعا نمود كه به خانه صدراعظم تشريف ببرند ضمناً از شخص وزير به طور صريح و رسمي خواستار گرديد وديعه پربهايي كه دولت روس به وي مي سپارد در حفظ و حراست آن بكوشد. . . و كاغذي به صدراعظم نوشت كه بايد حضرت بهأالله را از طرف من پذيرايي كني و در حفظ اين امانت بسيار كوشش نمايي و اگر آسيبي به حضرت بهأالله برسد و حادثه اي رخ دهد تو مسؤول سفارت روس خواهي بود. . . »(24)
ناصرالدين شاه كه از حادثه ترور سخت به خشم آمده بود، آنچنان كه بايد و شايد به خواسته هاي سفير روسيه توجه نمي كند و «ميرزا حسينعلي» را به زندان مي اندازد. اما به اين سبب كه وي با مساعدت و موافقت دولت روسيه به سلطنت رسيده بود و توان مقابله با قدرت استعماري روسيه تزاري را نداشت و پرنس دالگوركي سفيرروسيه هم مرتباً ماجرا را دنبال مي كرد، سرانجام با اين شرط كه «ميرزا حسينعلي نوري» (بهأالله) براي هميشه از ايران تبعيد شود، با آزادي او موافقت مي كند.
بهائيان بر اين اعتقادند كه پس از آزادي «ميرزاحسينعلي نوري»، سفير روسيه رسماً از او دعوت كرد تا به خاك روسيه برود. اما دولت ايران وي را به عراق فرستاد و او را در حالي كه توسط تعدادي از نيروهاي روسي و ايراني همراهي مي شد، از ايران تبعيد كرد.
ميرزاحسينعلي نوري پس از آزادي از زندان لوح ويژه اي به زبان عربي درباره امپراتور روسيه نيكلاويج الكساندردوم صادر مي كند كه متن فارسي آن به اين شرح است:
«يكي از سفيران تو مرا هنگامي كه در زندان تهران زير غل و زنجير بودم ياري و همراهي كرد و به اين خاطر خداوند براي تو مقامي معين فرمود كه جز خودش هيچكس رفعت آن را نمي داند»(25).
بابيان وبهائيان توسل به زور را براي پذيرفتن آئين خودمنع كرده بودند، مگر در مورد مسلمانان كه مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام كرده و حتي آنان را شكنجه مي دادند و سپس به شهادت مي رساندند. البته قساوت و سبعيت از جمله خصائص اوليه اعضاي فرقه بابيت بوده كه فريدون آدميت در مورد آنان گفته است كه آنان در جريان شورشهاي خود با مردم و نيروهاي دولتي رفتاري سبعانه داشتند و اسيران جنگي رادست و پا مي بريدند و در آتش مي سوزاندند. او بساط بهأ را از روز نخست مبتني بر دستگاه ميرغضبي و آدمكشي مي داند(26) و عبدالحميد آيتي نيزبهائيان را داراي اخلاقي خشن و سخت دل و كينه جو و متظاهر به مهر ومحبت معرفي مي كند. (27)
در اين مورد مي توان به حادثه تلخ قلعه طبرسي مازندران و حوادث خونبار «زنجان» توسط بابيان كه با قتل و غارت و جنايات بيشماري همراه بود و بالأخره پس از خونريزي بسيار توسط حكومت سركوب شد، اشاره كرد. (28)
به دنبال تبعيد ميرزاحسينعلي، برادر بزرگترش ميرزايحيي صبح ازل هم با لباس مبدل خود را به عراق مي رساند و كم كم اجتماعي از بابيان در خاك عراق ايجاد مي گردد كه مهم ترين هدفشان اذيت و آزار شيعيان بود. به طوري كه شوقي افندي مي نويسد:
«در عراق شيوه بابيان اين بود كه شب ها به دزديدن لباس و نقدينه و كفش و كلاه زوار اماكن مقدسه و شمع ها و صحايف و زيارتنامه ها و جام هاي آب سقاخانه ها پردازند. »(29)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
22- ترور اميركبير را« بابي»ها طراحي كرده بودند. عبدالله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، مورخه پاييز 1382، ص .38
23- در فرقه هاي ضاله بابيگري و بهائيگري، ناصر الدين شاه قاجار موقعيت ومنزلت «شمربن ذي الجوشن» قاتل حضرت اباعبدالله الحسين (ع) را دارد و ميرزاتقي خان اميركبير نيز شخصيتي همسان وهم شأن «ابن سعد» سپهسالار يزيد بن معاويه در حادثه خونبار كربلا را داراست. نگارنده از يكي از بهائي زادگان متعصب شنيدم كه سقوط سريع اميركبير از صدارت و سپس قتل فجيع او درحمام فين كاشان، را انتقام الهي و نتيجه رفتاري مي دانست كه با «حضرت نقطه اولي و پيروانش» ]يكي از القاب سيد محمد علي «باب»، حضرت «نقطه اولي» بوده است[ مرتكب شد و تلاش براي از بين بردن ناصر الدين شاه در شمار واجبات اين فرقه پوشالي محسوب مي شده است. (مؤلف) اين زن كه خانم سلطاني نام داشت و در همسايگي خانه ما زندگي مي كرد، هرروز دعا يا لوح مخصوصي را در لعن ونفرين ناصرالدين شاه مي خواند. (البته بايد به بهائيان حق داد كه چنين تصوري نسبت به اميركبير داشته باشند چرا كه تيزبيني و دقت اميركبير موجب حفاظت از اصول دين تحريف نشده و جلوگيري از رشد بهائيت - با وجود حمايت هاي پنهان و آشكار روسيه از آنان و همچنين نفوذ روسيه در دربار ايران - در دربار و در نتيجه ايران گرديد).
24- شوقي افندي، قرن بديع، جلد يك، صص 319-.318
25 -دكتر سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1380، ص .148
26 -فريدون آدميت، امير كبير و ايران، ص .457
27- عبداله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 27، سال هفتم، پاييز .1382
28 -برخي از اين درگيري ها و جنايات در كتاب بهائيان، نوشته سيدمحمدباقر نجفي، صص 533 - 613 ذكر شده است.
29- شوقي افندي، قرن بديع، جلددوم، ص .122